50 اصطلاح استارتاپی رایج [+ تعریف واژگان استارتاپی ]

در دنیای استارتاپ‌ها، به‌ دلیل سرعت بالای تحولات و پیچیدگی‌های خاص این حوزه، اغلب از واژه‌ها و اصطلاحات استارتاپی  تخصصی استفاده می ‌شود که معادل ‌های دقیقی در زبان فارسی ندارند یا برای فهم صحیح‌ شان نیاز به توضیحات گسترده دارند.

 این اصطلاحات استارتاپی به ‌منظور تسهیل و تسریع ارتباطات میان کارآفرینان، سرمایه‌ گذاران و تیم‌های مختلف استارتاپی به کار می‌روند، چرا که در بسیاری از موارد، پیچیدگی مفاهیم و ایده‌ها نیازمند زبان مختصر و مؤثر است.

از آنجا که افراد تازه‌ وارد به این فضا ممکن است با این اصطلاحات آشنا نباشند، درک درست و استفاده به‌ جا از آنها به‌عنوان یک ابزار ضروری در روند توسعه کسب ‌و کار و ارتباطات استارتاپی عمل می کند.

 بنابراین، این لغتنامه برای افرادی که قصد دارند به ‌طور جدی وارد این اکوسیستم شوند، فرصتی عالی برای آشنایی با اصطلاحات کلیدی و فهم دقیق ‌تر مفاهیم حیاتی این حوزه فراهم می‌آورد.

50  اصطلاح استارتاپی

شتاب ‌دهنده  (Accelerator)

سازمانی که مجموعه ‌ای از برنامه‌ها، مربیان، منابع و در برخی موارد فرصت‌های تأمین مالی را برای استارتاپ‌ها فراهم می ‌کند تا به تسریع رشد و موفقیت آنها کمک کند.

سرمایه ‌گذار فرشته (Angel Investor)

 فردی که در مراحل ابتدایی توسعه یک استارتاپ، به ‌ویژه در زمان‌هایی که ریسک سرمایه‌گذاری بالا است، به ازای دریافت سهام در شرکت، در آن سرمایه‌ گذاری می‌کند.

این سرمایه‌ گذاران معمولاً به ایده و تیم پشت استارتاپ ایمان دارند.

بوت ‌استرپینگ  (Bootstrapping)

فرآیند تأمین مالی استارتاپ از منابع شخصی یا درآمدهای داخلی کسب ‌و کار، بدون استفاده از سرمایه ‌گذاران خارجی، مانند سرمایه ‌گذاران فرشته یا سرمایه ‌گذاران خطرپذیر.

نرخ سوخت سرمایه  (Burn Rate)

میزان سرعت مصرف سرمایه‌ های یک استارتاپ قبل از اینکه کسب ‌و کار بتواند جریان نقدی مثبتی ایجاد کند.

این معیار برای ارزیابی پایداری مالی و نیاز به تأمین مالی بیشتر از اهمیت زیادی برخوردار است.

جدول سرمایه‌گذاری  (Cap Table)

سندی که درصد مالکیت سهامداران و سایر سهام ‌داران شرکت را نمایش می ‌دهد.

 این جدول شامل اطلاعاتی در مورد سهام عادی، سهام ممتاز، اختیارات و اوراق بهادار قابل تبدیل است.

نرخ ریزش مشتری  (Churn Rate)

درصد مشتریانی که در یک دوره زمانی مشخص از محصول یا خدمات یک شرکت استفاده نکرده یا آن را ترک می‌کنند.

 این شاخص برای سنجش وفاداری مشتریان و عملکرد استارتاپ بسیار حیاتی است.

نرخ تبدیل  (Conversion Rate)

درصد کاربرانی که یک اقدام خاص (مانند ثبت‌ نام یا خرید) را در یک پلتفرم یا محصول انجام می‌دهند.

 این شاخص نشان ‌دهنده میزان کارایی استراتژی‌های بازاریابی و طراحی محصول است.

جمع ‌آوری سرمایه از طریق گروهی (Crowdfunding)

فرآیندی که در آن یک استارتاپ برای جمع ‌آوری سرمایه، سرمایه ‌گذاران بالقوه را از طریق پلتفرم‌های آنلاین جذب می ‌کند.

این پلتفرم‌ها امکان مشارکت تعداد زیادی از افراد را در سرمایه‌ گذاری فراهم می ‌کنند.

هزینه جذب مشتری (Customer Acquisition Cost – CAC)

هزینه‌ ای که برای جذب یک مشتری جدید لازم است، شامل تمام هزینه ‌های بازاریابی، فروش و سایر هزینه‌های مربوطه.

این شاخص برای سنجش بازدهی سرمایه ‌گذاری‌ها و استراتژی‌های جذب مشتری اهمیت دارد.

اولین پذیرنده  (Early Adopter)

 فرد یا گروهی که یک محصول یا خدمات جدید را قبل از آنکه وارد بازار اصلی شود، شناسایی و استفاده می ‌کنند.

این افراد معمولاً به‌ دنبال جدیدترین فناوری‌ها و نوآوری ‌ها هستند.

سهام (Equity)

مالکیت در یک شرکت که معمولاً از طریق سهام نمایان می ‌شود. مالک سهام در شرکت‌ها حق رأی و سهمی از سود شرکت را به ‌دست می ‌آورد.

استراتژی خروج (Exit Strategy)

برنامه ‌ای استراتژیک برای زمانی که مؤسسان یا سرمایه ‌گذاران قصد دارند از کسب ‌ وکار خارج شوند.

 این خروج می‌تواند از طریق فروش شرکت، ادغام یا عرضه عمومی سهام (IPO) انجام شود.

مدل کسب ‌و کار رایگان  (Freemium)

مدلی که در آن استارتاپ یک نسخه پایه از محصول خود را رایگان عرضه می‌ کند، در حالی که کاربران می ‌توانند با پرداخت هزینه، به نسخه‌های پیشرفته ‌تر دسترسی پیدا کنند.

مرحله آغازین  (Ground Floor)

اولین مرحله ایجاد یک استارتاپ، زمانی که ایده یا محصول هنوز در حال شکل ‌گیری است و تیم‌های اولیه در تلاش برای شروع فعالیت هستند.

مربی ‌گری  (Incubator)

برنامه ‌ای که به استارتاپ‌های جدید در مراحل اولیه کمک می‌کند. این برنامه‌ها معمولاً منابع مالی، مشاوره و شبکه‌ سازی را برای رشد کسب‌ و کارها فراهم می‌کنند.

عرضه عمومی اولیه  (Initial Public Offering – IPO)  

اولین عرضه سهام یک شرکت به عموم مردم. این فرآیند به شرکت‌ها این امکان را می‌دهد که سرمایه قابل توجهی جذب کنند.

شاخص‌های کلیدی عملکرد   (Key Performance Indicators – KPI)   

معیارهایی که برای سنجش پیشرفت یا موفقیت یک استارتاپ استفاده می‌ شوند. این شاخص‌ها بسته به نوع کسب ‌و کار و اهداف آن تغییر می ‌کنند.

راه‌ اندازی  (Launch)

زمانی که استارتاپ محصول یا خدمات خود را به بازار معرفی می‌ کند و به طور رسمی وارد رقابت با دیگر برندها می‌شود.

استارتاپ ناب  (Lean Startup)

روش ‌شناسی مدیریتی که بر توسعه سریع، آزمایش‌های مداوم و ایجاد بازخورد از مشتریان تمرکز دارد.

در این روش، حداقل محصول قابل ارائه  را برای ارزیابی بازار و واکنش مشتریان تولید می‌ کنند.

حداقل محصول قابل ارائه  (Minimum Viable Product – MVP)

نسخه ‌ای از محصول که کامل نیست و فقط ویژگی‌های ضروری برای آزمایش ایده در بازار را شامل میشود.

 این محصول باید به اندازه کافی کارآمد باشد تا بازخورد مشتریان اولیه را جلب کند.

نیرشورینگ  (Nearshoring) 

یک شیوه کسب ‌و کار است که در آن استارتاپ‌ها برای انجام برخی از فعالیت‌های خود، قراردادهایی با ارائه ‌دهندگان خدمات در مکان‌های جغرافیایی نزدیک به خود منعقد می ‌کنند.

ارائه استارتاپ  (Pitch Deck)

یک مجموعه کوتاه و جامع اسلایدی است که توسط استارتاپ‌ها به‌ منظور معرفی طرح کسب ‌و کار، مدل درآمدی، و ارزش پیشنهادی به سرمایه ‌گذاران بالقوه طراحی و ارائه می‌شود.

چرخش  (Pivot)

تغییری عمده و استراتژیک در مدل کسب ‌و کار یا استراتژی محصول یک استارتاپ، که معمولاً بر اساس بازخوردهای بازار و نیازهای جدید ایجاد می ‌شود.

تناسب محصول با بازار  (Product-Market Fit)

مرحله ‌ای در مسیر رشد یک استارتاپ که محصول آن به‌ طور مؤثر نیازهای بازار هدف را برآورده کرده و در نتیجه، شروع به جذب مشتریان به ‌طور گسترده می ‌کند.

نقشه ‌راه محصول  (Product Roadmap)

یک برنامه استراتژیک که مراحلی که باید برای توسعه و عرضه محصول به بازار طی شوند را با جزئیات شرح می ‌دهد و مسیر تحقق اهداف کسب ‌و کار را مشخص می ‌کند.

نمونه ‌سازی  (Prototyping)

فرآیند طراحی و ساخت یک نمونه اولیه از محصول به‌ منظور ارزیابی، آزمایش و اعتبارسنجی مفاهیم، و دریافت بازخوردهای اولیه از کاربران هدف.

نرخ نگهداری  (Retention Rate)

درصد مشتریانی که در یک دوره زمانی مشخص، به استفاده از محصول یا خدمات ادامه می‌ دهند، که معمولاً این شاخص نشان‌ دهنده وفاداری و رضایت مشتری می باشد.

بازگشت سرمایه  (ROI – Return on Investment)

معیار مالی برای اندازه ‌گیری میزان سود حاصل از سرمایه ‌گذاری‌ها نسبت به میزان سرمایه‌ گذاری شده.

این شاخص برای ارزیابی کارایی و اثربخشی سرمایه‌گذاری‌های انجام‌شده در استارتاپ‌ها استفاده می ‌شود.

درآمد  (Revenue)

مجموع مبالغی که از طریق فروش محصولات یا خدمات، و ب ه‌طور کلی از طریق عملیات تجاری، توسط استارتاپ کسب می ‌شود.

مدت زمان موجودی  (Runway)

مدت زمانی که استارتاپ قادر است با منابع مالی موجود خود به فعالیت ادامه دهد تا زمانی که به درآمد مثبت دست یابد یا منابع جدیدی جذب کند.

نرم‌افزار به ‌عنوان سرویس  (SaaS – Software as a Service)

مدلی از ارائه نرم‌ افزار که در آن برنامه‌ها از طریق اینترنت و فضای ابری ارائه می‌ شوند، و کاربران به‌ صورت آنلاین از این نرم‌افزارها استفاده می ‌کنند.

قابلیت مقیاس‌پذیری  (Scalability)

توانایی یک استارتاپ برای افزایش ظرفیت و گسترش عملیات خود به‌ طور مؤثر و کارآمد با افزایش تقاضا، بدون نیاز به افزایش معادل در هزینه ‌ها.

سرمایه ‌گذاری اولیه  (Seed Funding)

مرحله ابتدایی تأمین مالی برای شروع یک استارتاپ، که به‌ طور معمول از سوی سرمایه‌ گذاران خطرپذیر یا حتی منابع شخصی تأمین می ‌شود تا استارتاپ بتواند محصول خود را توسعه دهد و وارد بازار شود.

سری  A ، B،  C  

دورهای مختلف تأمین مالی که پس از مرحله سرمایه ‌گذاری اولیه برای گسترش عملیات، بهبود محصولات و افزایش سهم بازار استارتاپ‌ها انجام می‌شود.

ذینفع  (Stakeholder)

افراد یا گروه‌هایی که به‌ نوعی در تصمیمات کلیدی استارتاپ تأثیر دارند یا از نتایج فعالیت‌های آن استارتاپ سود می ‌برند، مانند سرمایه ‌گذاران، کارکنان، مشتریان و شرکای تجاری.

مدل اشتراک  (Subscription Model)

مدل کسب ‌و کار که در آن مشتریان برای دسترسی به خدمات یا محصولات یک استارتاپ، به ‌طور دوره ‌ای (ماهانه، سالانه) مبلغی پرداخت می ‌کنند.

سرمایه‌ گذاری عرق ‌ریزی  (Sweat Equity)

سرمایه‌ گذاری غیرمالی که مؤسسان و کارکنان اولیه یک استارتاپ از طریق تلاش‌های فیزیکی، زمانی و فکری به ازای دریافت سهام یا مالکیت در استارتاپ انجام می‌ دهند.

تحلیل  SWOT  

یک ابزار استراتژیک برای شناسایی نقاط قوت، ضعف، فرصت‌ها و تهدیدهای موجود برای یک استارتاپ که به‌ منظور شفاف‌ سازی وضعیت فعلی و ایجاد برنامه‌های آتی کاربرد دارد.

بازار هدف  (Target Market)

گروهی خاص از مشتریان که استارتاپ قصد دارد محصولات یا خدمات خود را برای آنها طراحی کرده و ارائه دهد.

ورقه شرایط  (Term Sheet)

یک سند غیرالزام ‌آور که شرایط اولیه یک قرارداد سرمایه ‌گذاری را تعریف می‌ کند و معمولاً شامل جزئیات مربوط به مقدار سرمایه ‌گذاری ، نوع سهام، و سایر شرایط همکاری می باشد.

بازار قابل دسترس کل  (TAM – Total Addressable Market)

 مجموع فرصت‌های درآمدی موجود برای یک محصول یا خدمت که می ‌تواند 100 درصد سهم بازار را به خود اختصاص دهد.

 این معیار به‌عنوان حداکثر پتانسیل درآمدی برای یک کسب‌ و کار شناخته می‌شود و نشان ‌دهنده اندازه کامل بازار هدف است.

جذب مشتری  (Traction)

شاخصی  که نشان می‌ دهد یک محصول یا خدمت در بازار به چه میزان در حال رشد است.

معمولاً این رشد با شاخص ‌هایی نظیر افزایش تعداد کاربران، درآمد یا دیگر شاخص‌های کلیدی موفقیت اندازه‌ گیری می‌ شود.

تک شاخ   (Unicorn)

یک استارتاپ که ارزش آن بیش از یک میلیارد دلار برآورد می ‌شود. این اصطلاح برای توصیف استارتاپ ‌هایی استفاده می‌ شود که به سرعت رشد کرده و به سطح بالایی از موفقیت و سرمایه‌گذاری دست پیدا کرده اند.

بیانیه ارزش منحصر به فرد  (UVP – Unique Value Proposition)

شاخصی که به ‌طور خاص مزایا و ویژگی‌های منحصر به فرد یک محصول را توضیح می ‌دهد و اینکه چگونه این محصول نیازهای خاص مشتریان را برطرف می ‌کند.

 UVP  به‌عنوان عامل متمایزکننده در بازار رقابتی عمل می ‌کند.

جذب کاربران  (User Acquisition)

فرآیند جذب و شناسایی مشتریان یا کاربران جدید از طریق کانال‌های مختلف بازاریابی، تبلیغات و استراتژی‌های رشد.

این فرآیند می ‌تواند شامل هزینه‌ها، زمان ‌بندی و روش‌های مختلفی برای جذب مخاطب باشد.

ارزش ‌گذاری (Valuation)

ارزیابی مالی یک استارتاپ که معمولاً در مراحل مختلف جذب سرمایه انجام می‌شود.

 این ارزیابی بر اساس عوامل مختلفی از جمله پتانسیل رشد، درآمد پیش‌بینی ‌شده و وضعیت فعلی بازار انجام می‌ گیرد.

بیانیه ارزش پیشنهادی  (Value Proposition)

پیشنهادی که توضیح می ‌دهد محصول یا خدمات یک شرکت چه ارزش منحصربه ‌فردی به مشتریان می‌دهد و چرا مشتری باید آن را انتخاب کند.

 این پیشنهاد باید مزایای قابل توجه محصول را در مقایسه با رقبا برجسته کند

شاخص‌ های ظاهری  (Vanity Metrics)

شاخص‌هایی که ممکن است برای تقویت احساس موفقیت یا اعتماد به نفس در یک کسب ‌و کار به‌ کار روند، اما تأثیری واقعی بر عملکرد و شاخص‌های کلیدی کسب ‌و کار (KPI) ندارند.

 این شاخص‌ها ممکن است برای اعتبار برند یا جذب سرمایه‌ گذار مفید باشند، ولی نمی ‌توانند تصویر دقیقی از میزان تاثیرشان بر روی شاخص های دیگر ارائه دهند.

سرمایه‌ گذاری خطرپذیر  (Venture Capital – VC)

نوعی تأمین مالی خصوصی که توسط سرمایه ‌گذاران خطر پذیر به استارتاپ‌های نوپا و با پتانسیل رشد بالا ارائه می‌ شود.

 این سرمایه ‌گذاری‌ها معمولاً با هدف دریافت سهام و بازدهی بالا در آینده نزدیک انجام می ‌گیرند.

برند سازی سفید  (White Labeling)

فرآیندی که در آن یک شرکت محصول یا خدماتی را تولید می ‌کند و سپس آن را به‌ طور مجدد برند گذاری کرده و تحت نام برند دیگری به فروش می‌ رساند.

در آخر

 این لغتنامه تلاش کرده است تا مجموعه‌ ای از مهم ‌ترین و پرکاربردترین اصطلاحات دنیای استارتاپی را به‌ طور دقیق و مختصر معرفی کند.

 اما با توجه به گستردگی و پیچیدگی این حوزه، ممکن است برخی اصطلاحات خاص یا جدید که هنوز در جریان این صنعت در حال تکامل هستند، از قلم افتاده باشند.

 اگر شما هم اصطلاحی را می‌شناسید که در اینجا به آن اشاره نشده است، خوشحال می‌شویم آن را در قسمت نظرات با ما به اشتراک بگذارید تا این منابع آموزشی بیشتر و کامل ‌تر شود.

منابع : +

پست های مرتبط

ارسال دیدگاه برای %s