برندینگ سازمانی یک جهش فرهنگی در سازمان است؛ جایی که کارکنان بیشتر بر روی مشتری و کسب و کار متمرکز می‌شوند و هدف آن ارتقای نام تجاری یک واحد تجاری است که نوع فعالیت آن با برندینگ محصولات متفاوت است.

امروزه برندینگ به عنوان یک فرآیند شکل‌گیری تصویر و هویت در جامعه پذیرفته شده و یک تمرین مهم برای همۀ سازمان‌ها و نهادهاست.

با پیشرفت سازمان‌ها برندینگ به یک حرکت استراتژیک تبدیل شده و این مدیران سازمان‌ها هستند که مالکیت برند سازمان‌های بزرگ را برعهده دارند .

برند سازمان تنها به معنای هویت برند برای سازمان‌ها نیست؛ بلکه نمایانگر ارزش‌‌های اصلی و اخلاقی‌ای است که سازمان در رابطه با کسب و کار و مشتریانش به آن متعهد بوده است.

برند سازمان نشانگر شهرت و ارزش آن سازمان است و ارزش سازمان به نحوۀ ارتباط آن برند با مشتریان خود بستگی دارد.

تمایلات بازار سهام شاید انعکاسی از تصویر برند و ارزش برند یک سازمان بزرگ باشد. همچنین حفظ ارزش درونی برند و تصویر برند با مدیریت سازمان آمیخته است.

ایجاد و ارائۀ تجربۀ ارزش یک برند فعالیتی است که شامل کل سازمان از جمله تمام فرآیندهای کسب و کار کارکنان سازمان است. در بازار متغییر نیاز مشتری و همچنین برندینگ شرکت هم تغییر می‌کند.

میزان ارزش ارائه شده به مشتری توسط برند سازمان نیز باید با بازارهای در حال تغییر و ادراک مصرف‌کننده در یک راستا قرار گیرد.

شرکت IBM زمانی که انطباق با محیط را از دست داد و موفق به همراهی با تغییرات نیازها نشد آسیب‌های شدیدی دید و زمان زیادی طول کشید تا توانست با تمرکز خود بر روی بخش کسب و کار مجدداً به رهبر تبدیل شود.

هر سازمان برای اینکه قادر به ایجاد وفاداری مشتری و حفظ موقعیت در دراز مدت باشد باید به روی ارزش‌های سازمان خود و ارائۀ تجربۀ نام برند برتر در همۀ زمان‌ها کار کند. تجربۀ برند ترکیبی از تجربۀ زمان واقعی است که نتیجۀ تعامل با مشتری و همچنین درک او از تجربۀ برند است.

در‌اینجا برخی از المان‌های کلیدی، برترین رویه‌هایی که ما از مطالعه در مورد ‌این موضوع در طول ۱۵ سال گذشته گردآوری کرده‌ایم، مطرح می‌شود.

برند یک گزاره بلندمدت و فرآیندمحور است، نه یک تحویل فوری! برندینگ داخلی نیز به همین‌گونه است.

برندینگ داخلی یک فرآیند زنجیره‌ای را دنبال می‌کند که از طریق آن کارکنان به موفقیت برند داخلی دست پیدا می‌کنند. بین انتقال یک پیام، درک آن و تغییر رفتار تفاوت وجود دارد.

شما باید دخالت و درگیری مدیریت ارشد را در طول فرآیند برندینگ داخلی داشته باشید. شما نمی‌توانید ‌این امر را تفویض کرده یا اجازه دهید که مدیران میانی آن را انجام دهند.

در ابتدا با یک هدف و چش

م‌انداز واضح، فعالیت خود را شروع کنید. اگر هیچ‌کدام را ندارید، با تیم ارشد کار کنید تا یکی از آنها را آماده کرده و آن را به سرتاسر شرکت هم به طور گفتاری و هم به طور عملی انتقال دهید.

در ابتدا اهداف روشن و نقش‌هایی را که به خوبی تعریف شده‌اند، ‌ایجاد کنید و آنها را در طول فرآیند مورد بازبینی قرار دهید.

درک شرکت از اهداف کسب‌وکار و است

راتژی را مورد ارزیابی قرار دهید؛ به طوری که بتوانید حوزه‌هایی را که افراد آن را درک نمی‌کنند، شناسایی کرده و رفع کنید.

برندینگ داخلی که به خوبی انجام گرفته باشد، به کارکنان اجازه می‌دهد که از حالت «مطلع» به حالت «درک» اطلاعات و به حالت «متعهد» تغییر وضعیت دهند؛ به طوری که آنها رفتار خود را در پشتیبانی از اهداف شرکت تغییر دهند. بنابراین، ‌این کارکنان باید «پاداش و شناخت» و تقویت مثبتی برای تغییر رفتار خود دریافت کنند.

اهمیت مشتری و همه نقاط تماس وی با شرکت خود را تشخیص دهید: مراکز تماس و خدمات، بیانیه‌ها، فاکتورها، تبلیغات و غیره.

برند خود را به طور داخلی و خارجی همسو کنید. بگذارید که داخل برند همانند خارج آن به نظر برسد: چیزی که در بیرون از سازمان می‌گویید، باید همانند چیزی باشد که در درون برند به دنبال آن هستید یا عمل می‌کنید.

به دنبال شرکت، توافق و گفت‌وگوی کارکنان باشید. ‌این امر بهتر از قوانین و سیاست‌های مصوب که سلسله مراتب‌ سازمانی به پایین را طی می‌کنند، عمل می‌کند.

قرار دادن کارکنان به عنوان سفیران برند بسیار حیاتی است که شامل بخشی مشترک از کارکنان از تمام سطوح است که برند را به طور داخلی از طریق ارتباطات تجربی ترویج خواهند کرد.

 

 

مترجم: ساسان قاسمی

نویسنده:آلن استینمتز

منبع  brandchannel

 

منبع: دنیای اقتصاد

برگرفته از روزنامه ی دنیای اقتصاد

 

 

پست های مرتبط

1 پاسخ

ارسال دیدگاه برای %s