تبلیغات منفی، که همچنین به عنوان “جذب منفی” نیز شناخته میشود، یک مفهوم شناخته شده در حوزه بازاریابی است که بر ایجاد پیامهای تبلیغاتی متمرکز بر برجسته کردن جنبههای نامطلوب محصولات، خدمات، سازمانها یا ایدههای رقیب تکیه میکند. این تکنیک به طور گسترده در تبلیغات سیاسی برای حمله به سیاستمداران و ایدئولوژیهای سیاسی مخالف و در صنایع و کسب و کارهای مختلف برای ضربه زدن به رقبا به کار میرود.
در این مقاله، به بررسی تاریخچه پیچیده تبلیغات منفی، بررسی کاربردهای آن در بازاریابی و سیاست و نقش آن در جامعه می پردازیم:
تاریخچه تبلیغات منفی
تبلیغات منفی یک تاریخچه مهم در هر دو زمینه بازاریابی و سیاست دارد، که به دهه ۱۸۰۰ بازمیگردد.
برای اولین بار، شرکتهای تنباکو به کمپینهای تبلیغات منفی پرداختند زیرا به دنبال کاهش رقبا بودند.
به عنوان نمونه میتوان از کمپین “سیگار لاکی استرایک یعنی تنباکوی خوب” شرکت تنباکوی آمریکایی یاد کرد.
با این حال، بیشتر کمپینهای منفی به طور چشمگیری در زمینه تبلیغات سیاسی موفق بودهاند.
یکی از اولین نمونهها به انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال ۱۹۶۴ بازمیگردد که رئیسجمهوری آن زمان، لیدون بی جانسون، از تبلیغ دختر دیزی رونمایی کرد.
این تبلیغ به طور ضمنی به این موضوع اشاره کرد که رقیب او، بری گلداتوار ، برای اهدافش جنگ اتمی راه خواهد انداخت و او را به عنوان یک تهدید برای امنیت ملی معرفی کرد.
تبلیغات منفی در سیاست
استفاده از تبلیغات منفی سیاسی در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال ۲۰۰۴ به اوج خود رسید.
گروهی از سربازان جنگ ویتنام یک کمپین حقیقت یابی علیه جان کری به راه انداختند.
این کمپین تبلیغاتی به طور قاطعانه خدمات نظامی جان کری را زیر سوال برده و صحت صحبت های او از رویدادهای دوران جنگ ویتنام را مورد تردید قرار دادند.
نتیجه منفی: کمپین سربازان حقیقت یاب موجب نگرانیها درباره صحت تبلیغات سیاسی و اعتماد به فرآیند کمپین شد و باعث کاهش اعتماد عمومی به تبلیغات سیاسی گشت.
در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال ۲۰۱۲، کمپین میت رامنی از تبلیغات منفی به عنوان یک استراتژی مهم استفاده کرد.
این کمپین، رئیسجمهور باراک اوباما را به عنوان یک رهبر ناکارآمد، به ویژه در زمینه مسائل اقتصادی و ایجاد شغل نشان داد.
نتیجه منفی: کمپین سال ۲۰۱۲، که با تبلیغات منفی همراه بود، به یک صحنه سیاسی پرتقابل انجامید و موجب تشدید چالشها در مباحث سیاسی شد و در پی آن کاهش اعتماد عمومی را نسبت به سیاست به دنبال داشت.
بازاریابی
جنگ کولا و پپسی
رقابت طولانی مدت بین کوکاکولا و پپسی همیشه با استفاده از تبلیغات منفی همراه بوده است.
بنیان و پایه ی تبلیغات هر دو برند زیر سوال بردن برند رقیب است.
یعنی در تبلیغات هرکدام از این برند ها اشاره ای به نا مرغوب بودن برند رقیب دیده می شود.
نتیجه منفی: بحران مداوم بین کوکاکولا و پپسی گاهاً منجر به کاهش اعتماد مصرفکنندگان به هر دو برند میشود، زیرا این تاکتیکهای تبلیغاتی میتوانند اصل شک در مردم را تقویت کرده و مشتریان را از خود دور کنند.
جنگ مک دونالد و برگر کینگ
یکی از ابزار مهم در تبلیغات صنعت فست فودها تبلیغات منفی در باره رقبا بوده است.
زنجیرههای بزرگی مانند مکدونالد و برگر کینگ به طور آشکار با مقایسه طعم، کیفیت یا ارزش تغذیه ای محصولات خود با رقیب خود به استفاده گسترده از تبلیغات منفی دست زده اند.
این کمپینها به دنبال تضعیف اعتبار رقبا و جذب مشتریان به خود هستند.
نتیجه منفی: اگرچه این استراتژیهای بازاریابی چالش بر انگیز ممکن است جذابیت کوتاه مدتی ایجاد کنند، اما ممکن است در طولانی مدت اعتبار برند و اعتماد مصرفکنندگان را تضعیف کنند.
تبلیغات منفی یک سری پیامد ها را با خود به دنبال دارد که میتواند بر بازاریابی، سیاست و جامعه تأثیرگذار باشد:
تضعیف اعتماد:
استفاده گسترده از تبلیغات منفی میتواند اعتماد به کمپینهای سیاسی و تلاشهای بازاریابی را زیر سوال ببرد.
هنگامی که مصرفکنندگان یا رأیدهندگان با یک سیل تبلیغات منفی مواجه میشوند، ممکن است به تمامی چارچوب ها مشکوک شوند و اعتمادشان از دست برود.
نتیجه منفی: کاهش اعتماد به کمپینهای سیاسی و بازاریابی میتواند منجر به کاهش مشارکت شهروندی و اعتماد مصرف کننده شود که میتواند مشارکت دموکراتیک موثر را مختل کند.
تفرقه:
در زمینههای سیاسی، تبلیغات منفی میتواند تفرقه را در بین گروههای هوادار، تشدید کند.
به جای تمرکز بر مسایل سیاسی مهم، کمپینها اغلب به حملات به شخصیت ها و تاکتیکهای توهینآمیز میپردازند که این کار باعث افزایش تفرقه در گروههای مردمی میگردد.
نتیجه منفی: افزایش تفرقه میتواند به مانعی برای حکومت موثر تبدیل شود، زیرا سیاستمداران در این مواقع مجبور میشوند به جای رسیدگی به امور مهمتر به فائق آمدن بر گروههای مختلف و متفرق جامعه بپردازد.
تأثیر بر تصویر برند:
در بازاریابی، استفاده از تبلیغات منفی میتواند بر تصویر برند تأثیر منفی بگذارد.
در حالی که ممکن است در مدت کوتاه توجه مشتری را به خود جلب کند، اما به اعتبار طولانی مدت برند آسیب می زند.
شرکتها باید در مسیر تبلیغات بین برجستهسازی نقاط قوت خود و توجه به نقاط ضعف رقبا یک مرز باریک را رعایت کرده و از حدود لازم تجاوز نکنند.
نتیجه منفی: ضربه به تصویر برند میتواند منجر به از دست دادن وفاداری و اعتماد مشتری شود که ممکن است به کاهش سود آوری منجر گردد.
تأثیر اجتماعی:
رواج تبلیغات منفی میتواند یک جامعه را نیز تضعیف کند.
میتواند به جای ایجاد فضای گفت وگوی سازنده فرهنگ دشمنی و حملات شخصی را تقویت کند.
این، به نوبه خود میتواند روحیه همکاری و پیدا کردن راه حل در مواقع حساس را در جامعه از بین ببرد.
نتیجه منفی: یک جامعه متفرق و پلورایزه شده قطعا مشکلات عدیده ی اجتماعی و سیاسی را متحمل خواهد شد.
و درآخر
تبلیغات منفی یک استراتژی بازاریابی و سیاسی است که ریشههای تاریخی دارد.
اثربخشی آن در جلب توجه، متمایز سازی محصولات یا تحقیر رقبا غیر قابل انکار است، اما میتواند مشکلاتی را نیز به بار آورد.
این مشکلات شامل کاهش اعتماد، تشدید تفرقه، آسیب پذیری احتمالی تصویر برند و تأثیر منفی بر گفتوگوی اجتماعی است.
همانطور که جامعه با پیامدهای تبلیغات منفی مبارزه میکند، یافتن تعادل مناسب بین رقابت و مهربانی چالشی اساسی برای بازاریابان و سیاستمداران است، که گاهی برای کاهش پیامد های منفی باید از خطا و ایرادات رقبا چشم پوشی کنیم.