تا به حال به این موضوع فکر کرده ‌اید که چرا بعضی برندها با یک رنگ خاص در ذهن ما تداعی میشوند و آنهایی که تداعی میشوند بیشتر در خاطرمان می مانند، اما بقیه‌ شان به سادگی از ذهن‌ مان محو می‌ گردند ؟

پاسخ ، فراتر از سلیقه ‌ی شخصی یا زیبایی ‌شناسیِ صِرف است ، این موضوع به درکی هوشمندانه‌ تر و عمیق‌ تر از دنیای اطرافمان بازمی‌گردد .

بیایید به رنگ ها ، به چشم یک « شخصیت » زنده نگاه کنیم . هر رنگ ، درست مثل یک فرد ، لحن ، احساسات و داستانی منحصر به فرد برای روایت کردن دارد . این شخصیت ، بی‌ آنکه کلمه‌ای به زبان بیاورد ، مستقیماً با عمیق ‌ترین لایه‌های احساسی ما ارتباط می ‌گیرد و در نهایت ، انتخاب ‌های ما را هدایت می ‌کند .

انگار یک قرارداد نانوشته میان ما انسان ‌ها و رنگ ها وجود دارد : برای همه ما رنگ قرمز ، پیام ‌آور هیجان و انرژی است و آبی ، تداعی ‌گر آرامش و ثبات است .

اما داستان از جایی پیچیده و جذاب می ‌شود که یک زردِ آفتابی به ما حس خوشایندی می ‌بخشد و سرشار از انرژی ‌مان می ‌کند ، در حالی که همان زرد ، وقتی به طیف کدر و خردلی نزدیک می ‌شود ، حسی از رخوت و دل ‌زدگی را منتقل می ‌کند .

اینجا به یک حقیقت شگفت‌انگیز می‌ رسیم : واکنش ما به رنگ ها ، قصه ‌ای عمیقاً شخصی است که توسط سه نویسنده‌ی قدرتمند نوشته می ‌شود : ژن‌های ما ، فرهنگی که در آن رشد کرده‌ایم ، و تمام خاطراتی که در ذهن‌ مان اندوخته‌ ایم .

پس روشن است که انتخاب رنگ مناسب برای یک برند ، یک تصمیم استراتژیک برای تعریف « شخصیت » و « صدای » برند شماست . شخصیتی که قرار است با مخاطب ارتباط بگیرد ، در او حس اعتماد خلق کند و در نهایت ، گوشه‌ ی دنجی در حافظه ‌اش برای خود دست و پا کند .

روان‌شناسی رنگ چیست؟

electromagnetic spectrum with visible light highlighted

روان ‌شناسی رنگ ، در واقع سفری برای کشف این حقیقت است که رنگ‌ها چگونه بر شیوه‌ی تفکر ، احساسات و در نهایت ، رفتارهای روزمره‌ی ما تأثیر می ‌گذارند .

اما قبل از آنکه به عمق این دنیای شگفت‌ انگیز وارد شویم ، بهتر است یک قدم به عقب برگردیم و از خود بپرسیم : رنگ ، واقعاً چیست ؟

شاید در نگاه اول ، رنگ صرفاً ظاهر و پوشش اجسام به نظر برسد ، اما حقیقت ماجرا بسیار پیچیده‌ تر و جذاب ‌تر است . به زبان علم ، رنگ ، « ترجمه ‌ی » مغز ما از امواج نوری است که با طول موج‌های مختلف به چشم ما می ‌رسند . این امواج نوری ، تنها بخش کوچکی از یک طیف انرژی عظیم و غالباً نامرئی به نام « طیف الکترومغناطیسی » هستند ؛ طیفی گسترده که از امواج رادیویی و مایکروویو گرفته تا پرتوهای ایکس و گاما را شامل می ‌شود .

با این حال ، تمام جادوی رنگ برای ما انسان‌ ها ، در یک پنجره‌ی بسیار باریک از این طیف وسیع اتفاق می ‌افتد ؛ بخشی که به آن « نور مرئی » می ‌گوییم و طول موج‌های بین ۴۰۰ تا ۷۰۰ نانومتر را در بر می‌ گیرد . هر کدام از این طول موج‌ها ، یک کد منحصر به فرد است که مغز ما پس از دریافت توسط چشم ، آن را به یکی از رنگ‌های بی‌شماری که می‌شناسیم تبدیل کرده و به دنیای ما عمق ، معنا و احساس می ‌بخشد .

multicolored business card

آیا یک رنگ به تنهایی می ‌تواند جلوی وقوع یک جرم را بگیرد ؟ شاید در نگاه اول سوال عجیبی به نظر برسد ، اما پاسخ مثبت است . روان ‌شناسی رنگ دقیقاً به همین قدرت پنهان می ‌پردازد ؛ اینکه چطور مواجهه‌ی مداوم ما با یک رنگ خاص ، می ‌تواند روی پیش ‌داوری‌ها ، تصمیم‌ ها و رفتارهایمان تأثیر بگذارد .

یک نمونه‌ ی واقعی و جالب ، مطالعاتی است که در اسکاتلند و ژاپن انجام شد . در این مطالعات ، با نصب چراغ‌های خیابانی با نور آبی در برخی محله‌ها ، آمار جرم و حتی خودکشی به شکل چشمگیری کاهش پیدا کرد .

چند تئوری جالب برای توضیح این پدیده وجود دارد . یک فرضیه این است که نور آبی در فضای شبانه‌ی خیابان ، یک نور غیرمعمول و هشداردهنده است و این حس را در مجرمان ایجاد می ‌کند که بیشتر دیده می ‌شوند . تئوری دیگر ، به تداعی‌های ذهنی ما برمی ‌گردد ؛ نور آبی اغلب ما را به یاد نیروهای انتظامی و نمادهای امنیتی می ‌اندازد ، در نتیجه افراد با احتیاط بیشتری رفتار می‌کنند .

و در نهایت ، نباید فراموش کرد که رنگ آبی در اکثر فرهنگ‌ها به عنوان یک رنگ آرام ‌بخش شناخته می ‌شود و این نور می ‌تواند به شکلی ناخودآگاه ، از تنش‌های روانی افراد در آن محیط بکاهد ؛ دقیقاً برعکس نورهای قرمز یا زرد که می ‌توانند هیجان و تنش را تشدید کنند .

برای شما که در مسیر طراحی قدم برمی ‌دارید ، درک همین نکات ظریف اما کلیدی ، به شما قدرتی می ‌دهد تا انتخاب‌هایی هوشمندانه‌ تر داشته باشید و تأثیری عمیق و ماندگار بر ذهن مخاطبان خود بگذارید .

چگونه زبان بر روانشناسی رنگ تأثیر می گذارد

اما آیا رنگ آبی برای همه‌ ی مردم جهان به یک معناست و به یک شکل دیده می‌شود ؟ اینجا جایی است که داستان رنگ‌ها از روان ‌شناسی فراتر رفته و به قلمرو شگفت‌انگیز زبان و فرهنگ گره می‌خورد .

یک پژوهش بسیار مشهور در سال ۲۰۰۶ ، این موضوع را به زیبایی به تصویر کشید . محققان در این پژوهش ، به سراغ قبیله‌ ی « هیمبا » در نامیبیا رفتند ؛ قبیله‌ای که در زبانشان ، کلمه ‌ای مستقل برای رنگ « آبی » وجود ندارد . وقتی تصویری شامل چند مربع سبز و تنها یک مربع آبی به آن‌ها نشان داده شد ، اعضای قبیله در تشخیص مربع متفاوت دچار مشکل جدی بودند ؛ در حالی که این کار برای هر کس دیگری ، به سادگی آب خوردن است .

اما شگفتی اصلی در مرحله ‌ی بعد رخ داد . این بار تصویری به آن‌ها نشان داده شد که شامل چندین مربع سبز بود ، با این تفاوت که تنها یکی از مربع‌ها ، تفاوت رنگی بسیار جزئی از رنگ سبز داشت . اعضای قبیله‌ی هیمبا ، آن مربع متفاوت را تقریباً بلافاصله تشخیص دادند . دلیلش این بود که زبان آن‌ها برای طیف‌های مختلف رنگ سبز ، واژگان بسیار متعدد و دقیقی دارد و همین باعث شده بود تا چشم و ذهنشان برای درک این تفاوت‌های جزئی ، بسیار ورزیده ‌تر باشد .

این مثال به ما نشان می ‌دهد که درک ما از رنگ‌ها ، یک حقیقت مطلق و جهانی نیست ، بلکه تا حد زیادی توسط زبان و فرهنگی که در آن زندگی می ‌کنیم ، ساخته و پرداخته می‌ شود . درست همان‌ طور که برای ما ، جدا کردن مفهوم « آبی » از تصویر یک « اقیانوس » تقریباً غیرممکن به نظر می‌ رسد .

round logo with geometric accents
geometric logo shaped like a turtle

به نظر شما دریا چه رنگی است ؟ احتمالاً پاسخ شما « آبی » خواهد بود . اما برای هومر ، شاعر بزرگ یونان باستان ، دریا رنگی کاملاً متفاوت داشت . او در کتاب « اودیسه » ، هرگز از واژه‌ی آبی برای توصیف دریا استفاده نمی ‌کند ، بلکه آن را « تیره همچون شراب » می‌ نامد . این نگاه عجیب او به همین ‌جا ختم نمی ‌شود ؛ او عسل را سبز می‌ دید و گوسفندان را بنفش توصیف می ‌کرد .

نبودِ واژه‌ای برای رنگ « آبی » در متون کهن ، به یک معمای تاریخی بزرگ تبدیل شد که ذهن بسیاری از پژوهشگران را به خود مشغول کرد .

در قرن نوزدهم ، دو محقق به نام‌های ویلیام گلدستون در انگلستان و لازاروس گایگر در آلمان ، تصمیم گرفتند این معما را حل کنند .

آن‌ها به سراغ متون باستانی از تمدن‌های مختلف ، از هند گرفته تا ایسلند ، رفتند و به نتیجه‌ ای شگفت‌انگیز دست یافتند : تقریباً هیچ ‌کدام از این تمدن‌ها واژه‌ای مشخص برای رنگ « آبی » نداشتند . تنها یک استثنا وجود داشت : مصریان باستان . و نکته ‌ی جالب ‌تر اینجا بود که مصریان ، تنها فرهنگی بودند که توانسته بودند رنگدانه‌ی آبی را به صورت مصنوعی تولید کنند .

پژوهش‌های آن‌ها الگوی پنهان دیگری را نیز آشکار کرد ؛ الگویی که نشان می ‌داد زبان‌ها چطور رنگ‌ها را به مرور زمان « کشف » کرده‌اند . در آغاز ، دنیای واژگان فقط « سیاه » و « سفید » را می ‌شناخت . سپس ، « قرمز » ، رنگ خون و زندگی ، وارد زبان شد . پس از آن نوبت به « زرد » و « سبز » رسید .

اما آبی … آبی تقریباً همیشه آخرین رنگی بود که به صورت یک واژه‌ی مستقل و متمایز در زبان‌ها ظاهر می ‌شد . گویی این رنگ برای مدت‌ها از چشم بشر پنهان مانده بود یا نیازی به توصیف آن احساس نمی‌ شد .

ردپای این تاریخ باستانی هنوز هم در زبان‌های امروزی دیده می ‌شود . برای مثال ، در زبان روسی ، تفاوت میان آبی روشن و آبی تیره آنقدر بنیادی است که دو واژه‌ی کاملاً جداگانه برای آن وجود دارد:  ( goluboy ) برای آبی روشن و ( siniy ) برای آبی تیره . در حالی که برای یک انگلیسی ‌زبان ، هر دو صرفاً مشتقاتی از رنگ آبی  ( blue ) هستند .

روان‌شناسی موجود در ارتباط رنگها: چگونه به اینجا رسیدیم؟

وقتی انسان‌های باستان پس از  رنگ های « سیاه » و « سفید » ، تصمیم گرفتند برای اولین بار رنگی را نام‌ گذاری کنند ، به سراغ کدام رنگ رفتند ؟ پژوهش‌ها نشان می ‌دهد که تقریباً در تمام فرهنگ‌های جهان ، پاسخ یکسان است : « قرمز » .

black business card with red text

اما چرا رنگ قرمز؟

پاسخ را باید در زبان مشترک و اولیه‌ ی تمام موجودات جست ‌و جو کرد : زبان بقا .

در طبیعت ، قرمز رنگ هشدار است ؛ رنگ خطر ، توقف ، خون ، یا میوه ‌ای رسیده و آماده‌ی خوردن . به همین دلیل ، مغز بسیاری از موجودات ، از جمله انسان ، طوری تکامل یافته که به این رنگ واکنشی سریع و غریزی نشان دهد .

با این حال ، این یک قانون جهانی در قلمرو حیوانات نیست . بسیاری از پستانداران ، مانند سگ‌ها ، دنیا را متفاوت از ما می ‌بینند . آن‌ها رنگ قرمز را به وضوح درک نمی ‌کنند . دنیای آن‌ها طیف آرام‌ تر و خاکستری‌ تری از رنگ‌ ها را شامل می شود ، بدون آن شدت و هیجانی که چشم انسان تجربه می ‌کند .

side by side visual of a dog’s point of view vs a human’s looking at a puppy with a ball

در سوی دیگر این طیف ، موجوداتی با سیستم بینایی بسیار پیچیده ‌تر قرار دارند . برای ، مثال پرندگان ، قادرند طیف نور فرابنفش ( UV )  را ببینند ؛ جهانی از رنگ‌ های نامرئی که به آن‌ها در مسیریابی ، پیدا کردن غذا یا انتخاب جفت کمک می‌ کند .

side by side of a bird’s point of view versus a human’s

میگوی مانتیس نیز یک موجود کوچک دریایی ، صاحب یکی از پیچیده ‌ترین چشم‌ها در تمام طبیعت است . میگوی مانتیس نه تنها امواج فرابنفش را می‌ بیند ، بلکه می ‌تواند طیف‌های مختلف آن را نیز از هم تشخیص دهد ؛ توانایی ‌ای که درک آن برای ما تقریباً غیرممکن است . دنیایی که او می ‌بیند ، با رنگ‌هایی نقاشی شده که ما برایشان هیچ نام و تصوری نداریم

comparison images showing a mantis shrimp’s point of view vs a human’s

این تفاوت‌ های عمیق بیولوژیک ، به ما یاد آوری می‌ کند که چرا تداعی ‌های روانی ما از رنگ‌ها اینقدر قدرتمند هستند . برای مثال ، رنگ آبی ، رنگ آسمانی صاف و بی‌ خطر است ؛ به همین دلیل در ناخودآگاه ما حس آرامش ، ثبات و اطمینان را القا می ‌کند . از طرف دیگر ، چون در طبیعت غذای طبیعیِ آبی ‌رنگ بسیار کمیاب است ، این رنگ به طرز شگفت ‌انگیزی اشتها را سرکوب می‌ کند .

رنگ سبز نیز به عنوان نمادی از  رنگ حیات ، سرزندگی و طبیعت زنده در ذهن ما تداعی میشود. سبز ، رنگ برگ‌های تازه و گیاهان سالم است و دقیقاً به همین دلیل است که ما آن را با مفاهیمی چون تازگی ، امید ، رشد و سرزندگی در ذهنمان پیوند می ‌زنیم .

روان‌شناسی رنگ و فرهنگ

همانطور که دیدیم ، معنای برخی رنگ‌ها مانند رنگ قرمز ، سبز یا قهوه‌ ای را می ‌توان با بازگشت به طبیعت و زبان بقا تفسیر کرد . قرمز ، رنگ خون و خطر است ؛ سبز ، نماد رویش و حیات گیاهی ؛ و قهوه‌ای ، یادآور خاک و زمین .

اما این منطق اولیه‌ ی زیستی ، برای توضیح تمام رنگ‌ها کافی نیست . مثلاً چه چیزی در رنگ سیاه وجود دارد که آن را به نمادی از شکوه ، قدرت و وقار تبدیل می‌ کند ؟ یا چرا رنگ زرد ، اغلب حسی از بازیگوشی ، نشاط و خوش ‌بینی را با خود به همراه دارد ؟

اینجا نقطه‌ای است که یک نیروی قدرتمند دیگر وارد داستان می ‌شود : فرهنگ .

colors in different cultures
business card showing a smiling yellow cartoon bee
green logos for hemp company

بسیاری از معانی که ما به رنگ ‌ها نسبت می‌ دهیم ، نه از طبیعت ، بلکه از دل باورها ، سنت‌ها و ساختارهای اجتماعی سرچشمه می ‌گیرند . به همین دلیل است که یک رنگ واحد می ‌تواند در جوامع مختلف ، معانی کاملاً متفاوت یا حتی متضادی داشته باشد .

برای مثال ، در بسیاری از فرهنگ‌های شرقی مانند چین و هند ، سفید رنگ اصلی سوگواری و مرگ است ، در حالی که در غرب ، این نقش معمولاً بر عهده‌ی رنگ سیاه گذاشته می ‌شود . یا رنگ زرد که در آمریکا نماد شادی و گرماست ، در ژاپن به عنوان نشانه‌ی شجاعت شناخته می‌ شود .

اما داستان به همین‌جا ختم نمی‌ شود ؛ این معانی فرهنگی حتی در طول زمان نیز ثابت نمی‌ مانند . بهترین نمونه برای این موضوع ، داستان عجیب رنگ سبز است . امروزه ما سبز را رنگ زندگی ، طبیعت و زایش می‌ دانیم ، اما در اروپای قرن هجدهم ، این رنگ می ‌توانست تداعی ‌گر مرگ باشد .

چون رنگدانه‌های سبزی که در آن دوران برای رنگ ‌آمیزی پارچه‌ها و کاغذ دیواری‌ها استفاده می ‌شد ، اغلب حاوی ماده‌ی سمی آرسنیک بودند . تماس مداوم با این وسایل ، در موارد زیادی به مسمومیت شدید و حتی مرگ افراد منجر می ‌شد .

این گذشته ‌ی تلخ ، تاثیر فرهنگی خود را بر جای گذاشته است ؛ چنان ‌که هنوز هم گاهی در ناخودآگاه جمعی ما ، رنگ سبز با مفهومی پنهان از بیماری یا مسمومیت پیوند خورده است .

استفاده از روانشناسی رنگ برای برند

آیا تا به حال با خود فکر کرده‌اید که چرا قفسه‌ ی محصولات گیاهی در فروشگاه‌ها ، پر از بسته‌ بندی‌های سبز رنگ است ؟ یا چرا پاک ‌کننده‌ها و محصولات بهداشتی اغلب در پوشش‌های سفید و آبی عرضه می‌ شوند ؟

این‌ها انتخاب‌هایی تصادفی نیستند . اینجا دقیقاً همان نقطه‌ ای است که روان ‌شناسی رنگ از دنیای تئوری خارج شده و به یک ابزار استراتژیک و قدرتمند در دنیای برندینگ تبدیل می ‌شود .

برندها از این پیوندهای عمیق و ناخودآگاه ما با رنگ‌ها استفاده می ‌کنند تا داستان و ارزش‌های خود را در یک لحظه و بدون نیاز به کلمات ، به ما منتقل کنند

به شرکت پستی UPS و رنگ برند  قهوه‌ ایش دقت کنید . قهوه‌ ای ، رنگ خاک و زمین است و حسی از ثبات ، سادگی و قابل اعتماد بودن را برمی ‌انگیزد . UPS با انتخاب این رنگ ، به شکلی هوشمندانه بر پیام اصلی برند خود یعنی « مسئولیت‌ پذیری و قابلیت اتکا بودن » تأکید می ‌کند .

whole foods logo
target logo
ups logo

یا برند « Whole Foods » را در نظر بگیرید . لوگوی سبز رنگ این برند که یادآور برگ اسفناج یا ساقه‌ ی یک گیاه تازه است ، یک پیام قدرتمند و ناخودآگاه را به ذهن ما ارسال می ‌کند : اینجا همه چیز تازه ، سالم و طبیعی است .

در نقطه ‌ی مقابل ، برندهایی وجود دارند مانند Target که از قدرت بی ‌چون و چرای رنگ قرمز برای جلب توجه استفاده می ‌کنند . قرمز ، رنگ هیجان ، انرژی و عمل است و لوگوی Target به گونه‌ ای طراحی شده تا چشم شما را در یک فروشگاه شلوغ ، به سرعت به سمت خود بکشاند .

بنابراین ، وقتی به انتخاب رنگ برای برند  خودتان فکر میکنید بدانید که در حال شکل دادن به بخش مهمی از هویت برند خود هستید .در ادامه ، نگاهی به برخی از این شخصیت‌های رنگی می ‌اندازیم :

قرمز

قرمز ، با تمام انرژی و هیجانش ، زبان عمل و فوریت است ؛ زبانی که در علائم توقف و لوگوی برند Target به خوبی با ما سخن می ‌گوید .

what does red mean: color psychology of red
red logo with volleyball on fire

نارنجی

نارنجی ، رنگ خلاقیت ، اشتیاق و ماجراجویی است ؛ رنگی که یادآور غروب‌های پرانرژی و پرتقال‌های آبدار است .

what does orange mean: color psychology of orange
orange with face and green cape

زرد

 زرد ، رنگ خوش ‌بینی ، امید و بازیگوشی است ؛ تجسمی از نور خورشید و صورتک‌های خندان .

what does yellow mean: color psychology of yellow
Sun over moon illustration

آبی

آبی ، رنگ آرامش ، ثبات و اعتماد است . به همین دلیل است که به انتخاب اول بسیاری از بانک‌ها و شرکت‌های بزرگ فناوری مانند Visa و PayPal تبدیل شده است .

what does blue mean: color psychology of blue
blue and black abstract rhino logo design

سبز

سبز ، همان ‌طور که گفتیم ، نماینده‌ی طبیعت ، رشد ، سلامتی و گاهی ثروت است ؛ رنگی که هم در برگ درختان و هم در اسکناس‌ها آن را می ‌بینیم .

what does green mean: color psychology of green
green logo design for vitavana

رنگ قهوه ای

قهوه‌ای ، رنگ صداقت ، گرما و اصالت است و به هر چیزی حسی طبیعی و زمینی بودن می ‌بخشد .

what does brown mean: color psychology of brown
brown train logo

بنفش

بنفش ، رنگی است که با تجمل ، خلاقیت و معنویت گره خورده است ؛ انتخابی رازآلود و فاخر .

what does purple mean: color psychology of purple
abstract modern purple logo

رنگ صورتی

صورتی ، اغلب با لطافت ، جوانی و حسی عاشقانه همراه است و شخصیتی ملایم و بازیگوش را به نمایش می ‌گذارد .

what does pink mean: color psychology of pink
pink cake cloud logo

رنگ ، اولین کلام برند شماست

در نهایت ، چه در حال طراحی یک لوگو باشید ، چه در حال انتخاب بسته ‌بندی یک محصول و یا چیدمان وب ‌سایتتان ، هرگز قدرت رنگ را دست ‌کم نگیرید . پالت رنگی که برای برندتان انتخاب می‌کنید ، تنها یک تصمیم زیبایی‌ شناسانه نیست ؛ بلکه اولین و بی‌واسطه ‌ترین کلامی است که برند شما با مخاطبش در میان می ‌گذارد . این یک ابزار استراتژیک برای ساختن پلی مستقیم میان پیام شما و احساسات مخاطب شماست .

liquor bottle labels with gold text
illustration-style logo of pink lips and black text
green and natural-colored cardboard box with text

مقاله مرتبط : روان‌شناسی رنگ چیست ؟
منبع : 99designs.de

پست های مرتبط

ارسال دیدگاه برای %s