همانطور که در مقاله قبل خواندیم نسبت طلایی در طراحی یک  عدد خاص در ریاضیات است که به‌وسیلهٔ تقسیم دو قسمت، به این صورت بیان می‌شود: طول قسمت بلندتر تقسیم بر طول قسمت کوتاهتر برابر با مجموع هر دو بر طول قسمت بلندتر است، یعنی حاصل تقسیم A/(A+B) برابر با A/B باشد.

نسبت طلایی (Golden Ratio)، در ساده ‌ترین بیان، یک مفهوم شگفت انگیز ریاضی است که از تقسیم یک خط یا یک شکل به دو جزء نامساوی پدید می آید. تصور کنید خطی را به دو بخش تقسیم می کنیم؛ زمانی نسبت طلایی برقرار می شود که نسبت طول بخش بزرگ‌ تر به بخش کوچک ‌تر، دقیقاً با نسبت طول کل خط به بخش بزرگ ‌تر یکسان باشد. این نسبت جادویی، عددی تقریباً برابر با ۱.۶۱۸ است.

به بیانی دیگر، اگر خطی در اختیار داشته باشیم و آن را به گونه ‌ای به دو قسمت تفکیک کنیم که تناسب میان جزء بزرگ ‌تر و جزء کوچک ‌تر، بازتابی از تناسب کل خط با جزء بزرگ ‌تر باشد، به هارمونی پنهان در نسبت طلایی دست یافته ایم.

برای درک بهتر این رابطه، فرض کنید طول کل خط برابر با a+b باشد، که در آن a نمایانگر طول بخش بزرگ ‌تر و b نمایانگر طول بخش کوچک ‌تر است. در این صورت، فرمول نسبت طلایی به شکل زیر تعریف می شود:

فرمول:
اگر طول کل خط a+b باشد و طول بخش بزرگ‌تر a و طول بخش کوچک‌تر b، آنگاه:
a/b = (a+b)/a ≈ 1.618

این معادله ساده، سنگ بنای بسیاری از شاهکارهای هنری و طراحی های چشم نواز است.

نسبت طلایی در دنیای هنر و فرآیندهای طراحی، نه تنها به عنوان یک اصل زیبایی شناختی، بلکه به مثابه ابزاری قدرتمند برای خلق تعادل و جذابیت بصری شناخته می شود. این نسبت، به طور ذاتی، حسی از توازن و کمال را به بیننده القا می کند.

از منظر ریاضیات، نسبت طلایی یک عدد گنگ (اصم) است، به این معنا که ارقام اعشاری آن بدون هیچ الگوی تکرار شونده ای تا بی نهایت ادامه می یابند و مقدار تقریبی آن …۱.۶۱۸ در نظر گرفته می شود.

حضور این نسبت شگفت انگیز تنها به بوم نقاشی یا اسکیس‌های معماری محدود نمی شود؛ از طراحی های گرافیکی و رابط های کاربری گرفته تا شاهکارهای معماری باستان و حتی الگوهای موجود در طبیعت، همگی می‌توانند نمونه‌هایی از به کارگیری هوشمندانه این اصل ترکیب بندی باشند.

در واقع، نسبت طلایی به طراحان کمک می کند تا با ایجاد هارمونی و جذابیت بصری، آثاری ماندگار و دلنشین خلق کنند.

در ادامه این مطلب، به بررسی دقیق‌تر کاربردهای متنوع و شگفت انگیز نسبت طلایی در حوزه‌های گوناگون خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد که چگونه این مفهوم ریاضی، به خلق زیبایی در دنیای پیرامون ما یاری می رساند.

چگونه از نسبت طلایی در طراحی استفاده کنی

اکنون که با مفهوم بنیادین نسبت طلایی آشنا شدیم، زمان آن فرا رسیده است که به جنبه ‌ی عملی‌ تر آن بپردازیم: چگونه می ‌توان از این نسبت شگفت‌انگیز در فرآیند طراحی بهره گرفت؟

شاید شما هم به عنوان فردی که به تازگی قدم در مسیر طراحی گذاشته ‌اید یا حتی به صورت تجربی فعالیت می ‌کنید، با چالش برقراری توازن و هارمونی در آثار خود مواجه شده باشید.

ایجاد تعادل بصری، به ویژه برای طراحان غیر حرفه ای، همواره یکی از دغدغه‌های اصلی بوده و دستیابی به آن چندان ساده به نظر نمی رسد.

خوشبختانه، در این مسیر تنها نیستید و ابزارهایی برای یاری رساندن به شما وجود دارند. نسبت طلایی یکی از همین ابزارهای کارآمد است که می‌تواند راهنمای شما در خلق طرح‌هایی متوازن‌ تر باشد.

اما پیش از آنکه به بررسی شیوه‌های به‌ کارگیری این نسبت بپردازیم، نکته‌ ای کلیدی را باید مد نظر داشته باشید: صرف استفاده از نسبت طلایی، تضمینی برای زیبایی بی ‌چون ‌و چرای طراحی های شما نخواهد بود. به بیان دقیق تر، نسبت طلایی یک فرمول جادویی نیست که به تنهایی بتواند زیبایی را در هر طرحی تزریق کند.

راز بهره‌ گیری مؤثر از این ابزار قدرتمند، در یافتن تعادل و درک چگونگی تلفیق آن با سایر اصول طراحی نهفته است. حتی اگر برخی از دیدگاه‌های رایج درباره قدرت مطلق نسبت طلایی چندان دقیق هم نباشند، این موضوع هرگز به آن معنا نیست که نتوانید از پتانسیل آن در ارتقای کیفیت طراحی های خود استفاده کنید!

پس بیایید با هم سفری اکتشافی را آغاز کنیم و نگاهی دقیق ‌تر به روش های مختلفی بیندازیم که از طریق آن‌ها می توانید نسبت طلایی را به شکلی هوشمندانه و خلاقانه در طراحی های خود به کار ببرید و به نتایجی چشم ‌نواز دست یابید:

شکل‌های هندسی نسبت طلایی

نسبت طلایی اشکال ژئومتریکی مختلفی ارائه می‌دهد تا به شما در دستیابی به تعادل در طراحی‌ها کمک کند.

این اشکال عبارتند از:

– مستطیل نسبت طلایی

– مارپیچ نسبت طلایی

– مثلث نسبت طلایی

– شبکه نسبت فی

– علاوه بر این، می‌توانید اشکال ترکیبی مانند دایره‌ها، مارپیچ ها و مثلث‌ها را با ترکیب گزینه‌های ذکرشده بسازید.

در دنیای هنر و هندسه، یک تقاطع جذاب وجود دارد که به نام “هندسه مقدس” شناخته می‌شود.

این هندسه بر پایه اصول نسبت طلایی و دنباله فیبوناچی استوار است و ممکن است به عنوان مبنایی برای ایده‌های خلاقانه‌تان مفید نباشد، اما حتماً الهام‌بخش خواهد بود!

مستطیل طلایی

شاید بتوان گفت ملموس‌ ترین و ساده‌ ترین تجلی هندسی نسبت طلایی، درقالب “مستطیل طلایی” (Golden Rectangle) پدیدار می‌شود. این شکل، به دلیل تناسبات ذاتی خود، به عنوان یکی از پایه‌های ایجاد هارمونی در طراحی شناخته شده است.

برای درک بهتر این موضوع، مستطیل زیر را با دقت بررسی کنید. شما می توانید از این ساختار به عنوان یک الگوی راهنما در طراحی های خود استفاده کرده و چیدمان عناصر مختلف را بر اساس آن سامان دهید.

اما چگونه از این الگو به بهترین شکل بهره ببریم؟

  • استفاده هوشمندانه از فضای خالی (Negative Space): یکی از کاربردهای کلیدی مستطیل طلایی، راهنمایی شما در تخصیص فضاهای خالی است. می توانید از برخی نواحی مشخص شده در این مستطیل، برای ایجاد تنفس و فضای منفی در طرح خود استفاده کنید تا از آشفتگی بصری جلوگیری کرده و به برجسته ‌تر شدن عناصر اصلی کمک نمایید.

  • ایجاد نقاط کانونی (Focal Points): در گام بعدی، از خطوط راهنما و نقاط تلاقی که در ساختار مستطیل طلایی وجود دارد، برای تعیین و ایجاد نقاط تمرکز در طرح خود بهره ببرید. این نقاط، نگاه مخاطب را به سمت مهم‌ ترین بخش‌های پیام شما هدایت خواهند کرد.

به خاطر داشته باشید که مستطیل طلایی تنها یک ابزار است و قدرت واقعی آن زمانی آشکار می شود که با خلاقیت و درک عمیق شما از اصول طراحی همراه گردد.

مارپیچ طلایی

مارپیچ طلایی (Golden Spiral) و مستطیل طلایی، هر دو بر پایه اصول بنیادین مشابهی استوار هستند و از این منظر، می‌ توان گفت که چارچوب عملکردی نزدیکی به یکدیگر دارند.

هر دو به طراح کمک می‌ کنند تا تناسبات و هارمونی را در اثر خود پیاده ‌سازی کند.

با این حال، مارپیچ طلایی یک گام فراتر رفته و با معرفی یک مسیر منحنی پویا، ابعاد جدیدی را به فرآیند طراحی اضافه می ‌کند. این مارپیچ، مجموعه ‌ای از نقاط راهنما را در امتداد یک منحنی سیال به شما ارائه می دهد. اهمیت این ویژگی در آن است که می تواند به شما در شناسایی و خلق نقاط کانونی (Focal Points) خلاقانه‌ تر و همچنین ایجاد جذابیت‌های بصری منحصر به فرد در چیدمان عناصر، فرم‌ها و حتی ترکیب ‌بندی رنگ‌ها، یاری رساند.

به عبارت دیگر، در حالی که مستطیل طلایی بیشتر بر ایجاد ساختاری متوازن و ایستا تمرکز دارد، مارپیچ طلایی با طبیعت پویای خود، به هدایت چشم بیننده در مسیری روان‌ تر کمک کرده و می تواند منجر به ایجاد کمپوزیسیون‌هایی خلاقانه و جذابیت بصری بیشتری شود.

مثلث‌های طلایی

شاید بتوان گفت درک و پیاده‌ سازی نسبت‌ها در مثلث های طلایی، در مقایسه با مستطیل یا مارپیچ طلایی، اندکی پیچیده تر به نظر برسد و نیازمند دقت بیشتری باشد.

با این حال، همین ساختارهای مثلثی، به ویژه در شرایط خاص، می توانند ارزش فوق ‌العاده‌ای به فرآیند طراحی بیفزایند. به طور مشخص، برای طراحی هایی که در آن‌ها از پویایی خطوط مورب، زوایای خاص و عناصر مبتنی بر وکتور ها به شکل گسترده استفاده می شود، مثلث های طلایی ابزاری بسیار کارآمد و مفید خواهند بود. در چنین سناریوهایی، این مثلث‌ها به طراح کمک می‌کنند تا تعادل و هارمونی را حتی در پیچیده ‌ترین ترکیب ‌بندی‌های مورب نیز برقرار سازد.

شبکه فی

در میان ابزارهای متنوعی که از دل نسبت طلایی برای کمک به طراحان پدید آمده‌اند، شبکه فی (Phi Grid) یکی از کاربردی ‌ترین آن‌ها برای تنظیم دقیق ‌تر ترکیب های طراحی و دستیابی به چیدمانی متوازن و چشم ‌نواز به شمار می ‌رود.

شاید بتوان شبکه فی را نسخه ‌ای دقیق‌ تر و از نظر ریاضی غنی ‌تر از قانون یک سوم دانست؛ قانونی که از اواخر قرن هجدهم میلادی مطرح شده و به عنوان روشی ساده ‌شده از نسبت طلایی، به طور گسترده در عکاسی و طراحی برای ایجاد تعادل و پویایی در تصاویر، خصوصاً تصاویر غیرمتقارن، به کار می رود.

  • ساختار قانون یک سوم: در این قانون، کادر با استفاده از دو خط افقی و دو خط عمودی به ۹ بخش کاملاً مساوی تقسیم می شود. نقاط تلاقی این چهار خط، “نقاط قوت” (Power Points) نامیده می شوند که محل مناسبی برای قرارگیری عناصر کلیدی تصویر به شمار می روند و چشم به طور طبیعی به سمت آن‌ها کشیده می شود.

  • ساختار شبکه فی: برخلاف قانون یک سوم، شبکه فی کادر شما را بر اساس نسبت طلایی (تقریباً ۱:۰.۶۱۸:۱) تقسیم ‌بندی می‌کند. در نتیجه، خطوط افقی و عمودی آن و به تبع آن “نقاط طلایی” (نقاط تلاقی در شبکه فی)، نزدیک تر به مرکز تصویر، قرار می گیرند.
     همچنین، برخلاف ۹ بخش مساوی در قانون یک سوم، بخش‌های ایجاد شده در شبکه فی با یکدیگر برابر نیستند .اما دارای تناسبات هارمونیک تری هستند

چگونه از شبکه فی به شکلی تخصصی تر استفاده کنیم؟
  1. تمرکز بر نقاط طلایی: مهم‌ ترین عناصر طرح (لوگو، دکمه فراخوان، سوژه اصلی) را روی خطوط یا نقاط تلاقی طلایی شبکه فی قرار دهید. این نقاط به دلیل نزدیکی بیشتر به مرکز و تبعیت از نسبت طلایی، اغلب منجر به ایجاد ترکیب‌ بندی ‌هایی متمرکزتر، طبیعی ‌تر و با هارمونی بیشتر نسبت به نقاط قوت قانون یک سوم می شوند.
  2. تراز دقیق عناصر: از خطوط شبکه فی برای هم‌ راستا کردن لبه‌های بلوک‌های متن، تصاویر و سایر اجزا استفاده کنید. این امر به ایجاد ساختاری منسجم و چشم ‌نواز کمک می‌کند.

  3. فضای منفی پویا و متناسب: بخش‌های نامساوی اما متناسب شبکه فی به شما در توزیع پویاتر و جذاب ‌تر فضای خالی کمک کرده و به طرحتان تنفس و جذابیت بصری می‌بخشد.
انتخاب بین شبکه فی و قانون یک سوم:

از نظر ترکیب‌بندی، هیچ اولویت مطلقی بین این دو روش وجود ندارد و انتخاب به سلیقه، هدف و نوع پروژه بستگی دارد.

  • قانون یک سوم: به دلیل سادگی در به‌کارگیری و تعبیه شدن در منظره‌ یاب اکثر دوربین‌های دیجیتال، استفاده رایج ‌تری دارد و می‌تواند به ایجاد تصاویر جذاب و پویا کمک کند.

  • شبکه فی: برخی طراحان و عکاسان، به‌ ویژه در عکاسی طبیعت و منظره، شبکه فی را ترجیح می‌دهند، زیرا معتقدند نتایج آن به طبیعت ذاتی تناسبات نزدیک ‌تر است و جذابیت بصری عمیق ‌تری ایجاد می‌کند.

شاید بتوان شبکه فی را نسخه ‌ای دقیق‌ تر و از نظر ریاضی غنی ‌تر از قانون یک سوم دانست؛ قانونی که از اواخر قرن هجدهم میلادی مطرح شده و به عنوان روشی ساده ‌شده از نسبت طلایی، به طور گسترده در عکاسی و طراحی برای ایجاد تعادل و پویایی در تصاویر، خصوصاً تصاویر غیرمتقارن، به کار می رود.

  • ساختار قانون یک سوم: در این قانون، کادر با استفاده از دو خط افقی و دو خط عمودی به ۹ بخش کاملاً مساوی تقسیم می شود. نقاط تلاقی این چهار خط، “نقاط قوت” (Power Points) نامیده می شوند که محل مناسبی برای قرارگیری عناصر کلیدی تصویر به شمار می روند و چشم به طور طبیعی به سمت آن‌ها کشیده می شود.

  • ساختار شبکه فی: برخلاف قانون یک سوم، شبکه فی کادر شما را بر اساس نسبت طلایی (تقریباً ۱:۰.۶۱۸:۱) تقسیم ‌بندی می‌کند. در نتیجه، خطوط افقی و عمودی آن و به تبع آن “نقاط طلایی” (نقاط تلاقی در شبکه فی)، نزدیک تر به مرکز تصویر، قرار می گیرند.

     همچنین، برخلاف ۹ بخش مساوی در قانون یک سوم، بخش‌های ایجاد شده در شبکه فی با یکدیگر برابر نیستند اما دارای تناسبات هارمونیک تری هستند.
چگونه از شبکه فی به شکلی تخصصی تر استفاده کنیم؟
  1. تمرکز بر نقاط طلایی: مهم‌ ترین عناصر طرح (لوگو، دکمه فراخوان، سوژه اصلی) را روی خطوط یا نقاط تلاقی طلایی شبکه فی قرار دهید. این نقاط به دلیل نزدیکی بیشتر به مرکز و تبعیت از نسبت طلایی، اغلب منجر به ایجاد ترکیب‌ بندی ‌هایی متمرکزتر، طبیعی ‌تر و با هارمونی بیشتر نسبت به نقاط قوت قانون یک سوم می شوند.
  2. تراز دقیق عناصر: از خطوط شبکه فی برای هم‌ راستا کردن لبه‌های بلوک‌های متن، تصاویر و سایر اجزا استفاده کنید. این امر به ایجاد ساختاری منسجم و چشم ‌نواز کمک می‌کند.

  3. فضای منفی پویا و متناسب: بخش‌های نامساوی اما متناسب شبکه فی به شما در توزیع پویاتر و جذاب ‌تر فضای خالی کمک کرده و به طرحتان تنفس و جذابیت بصری می‌بخشد.

انتخاب بین شبکه فی و قانون یک سوم:

از نظر ترکیب‌بندی، هیچ اولویت مطلقی بین این دو روش وجود ندارد و انتخاب به سلیقه، هدف و نوع پروژه بستگی دارد.

شبکه فی: برخی طراحان و عکاسان، به‌ ویژه در عکاسی طبیعت و منظره، شبکه فی را ترجیح می‌دهند، زیرا معتقدند نتایج آن به طبیعت ذاتی تناسبات نزدیک ‌تر است و جذابیت بصری عمیق ‌تری ایجاد می‌کند.

قانون یک سوم: به دلیل سادگی در به‌کارگیری و تعبیه شدن در منظره‌ یاب اکثر دوربین‌های دیجیتال، استفاده رایج ‌تری دارد و می‌تواند به ایجاد تصاویر جذاب و پویا کمک کند.

ترکیب‌های هندسی ترکیبی

دنیای وسیع‌ تری فراتر از به‌ کارگیری منفرد هر یک از اشکال مبتنی بر نسبت طلایی، در ساختارهای هندسی ترکیبی وجود دارد که در آن‌ها چندین عنصر طلایی با یکدیگر تلفیق می‌شوند.

ویژگی بنیادین و مشترک تمامی این ترکیب‌های پیچیده، پایبندی کامل آن‌ها به اصول و تناسبات دقیق نسبت طلایی است.

این ساختارها می توانند به شیوه‌های گوناگونی شکل بگیرند؛ به عنوان مثال، ممکن است از کنار هم قرار گرفتن حساب‌ شده‌ی دو یا چند مارپیچ طلایی، یا از ترکیبی هنرمندانه از دیگر اشکال هندسی (همچون مستطیل‌ها و مثلث‌های طلایی) که خود دارای تناسبات طلایی هستند، پدید آیند.

هدف از ایجاد چنین ترکیب‌هایی، دستیابی به فرم‌های بصری غنی ‌تر، پویاتر و اغلب با بار معنایی بیشتر است که همچنان از هارمونی ذاتی نسبت طلایی بهره ‌مند هستند.

برای درک بهتر، یک مثال ساده و در عین حال گویا را در نظر بگیرید: اگر دو مارپیچ طلایی را با تمایل و چینشی متقارن نسبت به یکدیگر قرار دهید، می توان به فرمی آشنا و دلنشین همچون شکل قلب دست یافت.

این نمونه به‌خوبی نشان می دهد که چگونه با ترکیب هوشمندانه عناصر پایه مبتنی بر نسبت طلایی، می‌توان به ساختارهای بصری جدید و تاثیرگذاری رسید که هم از نظر ریاضی دقیق و هم از نظر زیبایی‌شناختی جذاب هستند. این رویکرد، در طراحی لوگو، تصویرسازی‌های پیچیده و هنرهای دیجیتال کاربردهای فراوانی دارد.

نسبت‌های طلایی بدون اشکال طلایی

اضافه کردن نسبت طلایی به طراحی‌ها نیازی به استفاده از اشکال هندسی خاص ندارد.

فقط کافی است عدد 1.618 را در نظر بگیرید و از آن استفاده کنید.

برای مثال، اگر یک مربع داشته باشید، می‌توانید آن را به دو قسمت با نسبت طلایی تقسیم کنید. کافی است طول یکی از اضلاع را بر 1.618 تقسیم کنید. عدد به‌دست‌آمده طول قسمت بزرگ تر خواهد بود.

فرض کنید یک مستطیل با طول 1000 پیکسل دارید و می‌خواهید آن را به دو بخش تقسیم کنید:

  1. طول بخش بزرگ‌تر را محاسبه می‌کنیم:
    1000 ÷ 1.618 ≈ 618 پیکسل
  2. حالا بخش کوچک‌تر برابر خواهد بود با:
    1000 – 618 = 382 پیکسل

در طراحی زیر از همین سیستم برای طراحی کاور فیسبوک استفاده شده است.

نسبت طلایی در هنر و معماری

بحث پیرامون استفاده از نسبت طلایی در آثار هنری، همواره با هاله ‌ای از ابهام و جذابیت همراه بوده است. گفته می‌ شود که لئوناردو داوینچی، نابغه دوران رنسانس، از نخستین هنرمندانی بود که به شکلی آگاهانه از این تناسبات در نقاشی اش بهره برداری کرد.

با این حال، اینکه آیا شاهکاری چون “مونالیزا” نیز بر اساس این نسبت خلق شده است یا خیر، پرسشی است که شاید پاسخ قطعی آن برای همیشه در پس کوچه‌ های تاریخ هنر پنهان بماند و به یکی از رازهای جذاب آن بدل شود.

این ابهام تنها به داوینچی محدود نمی شود. به عنوان نمونه، ساختمان پارتنون در آتن، یکی دیگر از مواردی است که نامش با نسبت طلایی گره خورده است.

در حالی که بسیاری از منابع اینترنتی با قاطعیت ادعا می کنند که این بنای باشکوه بر پایه نسبت طلایی طراحی شده، بررسی‌های دقیق و مطالعات ریاضی انجام شده توسط متخصصان، اغلب این فرضیه را با تردید جدی مواجه ساخته و شواهد متقن کافی برای تایید آن ارائه نمی دهد.

اما برای درک صحیح و مستند از چگونگی به‌کارگیری واقعی نسبت طلایی در عرصه طراحی و هنر، باید نگاه خود را به نمونه ‌های شفاف‌ تر و آگاهانه‌ تر معطوف کنیم. آثار هنرمندانی چون سالوادور دالی، نقاش سوررئالیست اسپانیایی، و لو کوربوزیه، معمار برجسته سوئیسی-فرانسوی، نمونه‌های درخشانی از استفاده عامدانه و نظام ‌مند از این تناسبات هستند. این دو هنرمند به شکلی واضح و مکرر، نسبت طلایی را در تار و پود آثار خود تنیده‌اند.

یکی از مشهورترین نمونه‌های این رویکرد آگاهانه، نقاشی “تقدیس شام آخر” اثر سالوادور دالی است که در دهه ۱۹۵۰ میلادی خلق شد. دالی در این اثر، نه تنها از یک شبکه مبتنی بر نسبت طلایی برای چیدمان دقیق عناصر و ایجاد تعادل در ترکیب‌بندی خود استفاده کرد، بلکه پا را فراتر نهاده و یک دودکاهدرون (یک دوازده‌وجهی منتظم که ساختار آن ارتباط مستقیمی با نسبت طلایی دارد) را به شکلی نمادین در بالای میز شام و در مرکزیت اثر جای داد.

این انتخاب، گواهی بر درک عمیق و علاقه وافر دالی به پیوند میان هنر، ریاضیات و معنویت است و نشان می دهد چگونه نسبت طلایی می تواند به عنوان یک ابزار قدرتمند در دست هنرمند، به خلق آثاری پرمعنا و تأثیرگذار یاری رساند.

لوک کوربوزیه نیز، یک معمار سوئیسی-فرانسوی بود که از نسبت طلایی برای ایجاد یک سیستم طراحی به نام “مدولار” استفاده کرد.

 این سیستم بر اساس بدن انسان به نسبت‌های الهی یا طلایی تقسیم‌بندی شده بود.

 هدف اصلی از مرد مدولار ایجاد یک سیستم برای طراحان و معماران بود تا فضاهای زندگی را با نسبت‌های هارمونیک طراحی کنند.

لوکوربوزیه برای طراحی ابعاد درها و پنجره‌ها از این نسبت طلایی استفاده کرده است. حالا بیایید ببینیم چطور می‌توانیم اندازه درها و پنجره‌ها را با این روش محاسبه کنیم.

محاسبه اندازه در:

یکی از اندازه‌هایی که لوکوربوزیه استفاده می‌کرد، اندازه قد انسان با دست بالا است که برابر  226  سانتی ‌متر است. این اندازه به عنوان طول بخش بزرگتر برای طراحی درها و پنجره‌ها استفاده می‌شود.

فرض کنید که در ورودی یک ساختمان داریم که ارتفاع آن باید با توجه به مدولار طراحی شود:

  • ارتفاع در 226  سانتی ‌متر است.
  • حالا اگر بخواهیم عرض پنجره ‌ای که کنار این در نصب می‌شود را طراحی کنیم، می‌توانیم از همان نسبت طلایی استفاده کنیم. اگر عرض پنجره را  100  سانتی‌متر در نظر بگیریم، پس ارتفاع پنجره باید به این صورت محاسبه شود:

1.618*100 = 161.8   

این اندازه‌ها باعث می‌شود که طراحی در و پنجره به شکلی باشد که از نظر بصری و کاربردی مناسب‌ تر و هماهنگ ‌تر باشد.

نسبت طلایی در عکاسی

جادوی نسبت طلایی تنها به بوم نقاشی یا نرم‌ افزارهای طراحی محدود نمی شود؛ دنیای عکاسی نیز به شکلی گسترده از این تناسبات هارمونیک برای خلق تصاویری جذاب ‌تر، با ساختاری قوی‌ تر و تاثیر بصری عمیق‌ تر بهره می برد. در واقع، نسبت طلایی به عنوان یک ابزار قدرتمند برای تعیین و تنظیم ترکیب‌ بندی در عکاسی، نقشی کلیدی ایفا می کند.

فرآیند تنظیم و هم ‌راستا سازی ترکیب‌ بندی یک عکس با اصول نسبت طلایی، می تواند در دو مرحله اصلی صورت پذیرد:

  1. حین عکس‌ برداری: عکاسان باتجربه می توانند با درک ذهنی از این تناسبات، در همان لحظه کادربندی و پیش از فشردن دکمه شاتر، عناصر صحنه را به گونه ‌ای در کادر خود جای دهند که به اصول نسبت طلایی نزدیک باشد.

  2. در مرحله ویرایش : مرحله ویرایش عکس نیز می توان با استفاده از ابزارهای برش (Crop) و راهنماهای بصری، ترکیب‌ بندی نهایی را به طور دقیق با نسبت طلایی منطبق ساخت.

عکاسان برای دستیابی به این هدف و ایجاد هماهنگی بصری، می توانند از الگوهای بصری مختلفی که ریشه در نسبت طلایی دارند، به عنوان راهنما بر روی تصویر خود (چه به صورت ذهنی و چه با استفاده از قابلیت‌های نرم‌افزاری) استفاده کنند.

از جمله رایج ترین این الگوها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • اِعمال یک کادر یا مستطیل طلایی (Golden Rectangle/Frame): برش یا تنظیم کادر کلی عکس بر اساس تناسبات مستطیل طلایی.

  • انطباق عناصر با مارپیچ طلایی (Golden Spiral): هدایت نگاه بیننده و چیدمان عناصر کلیدی در مسیر پویای مارپیچ طلایی.

  • استفاده از شبکه فی (Phi Grid): قرار دادن سوژه‌ها و خطوط مهم بر روی خطوط و نقاط تلاقی شبکه فی.

نسبت طلایی در طراحی لوگو

یکی از پرسش‌های همیشگی و بحث‌ برانگیز در دنیای طراحی، به ویژه در میان علاقه‌مندان به نسبت طلایی، این است: آیا لوگوی مشهور شرکت اپل واقعاً با استفاده از اصول نسبت طلایی طراحی شده است؟

اگر در فضای آنلاین و موتورهای جستجو عبارتی مانند “طراحی لوگوی اپل با نسبت طلایی” را جستجو کنید، به سرعت با انبوهی از تصاویر و تحلیل‌هایی مواجه می‌شوید که با اطمینان ادعا می‌کنند این لوگوی نمادین، نمونه‌ای بی‌نقص از به ‌کارگیری نسبت طلایی است. متاسفانه، این فرضیه به شکلی گسترده در مقالات و محتواهای متعدد به عنوان یک حقیقت مسلم بازتاب می یابد و بارها تکرار می شود.

اما در مواجهه با این ادعای پرطرفدار، منتقدان و طراحان ، توضیحات قابل تاملی ارائه داده اند. بررسی‌های موشکافانه ‌تر نشان می‌دهد که انحناها، کمان‌ها و فرم کلی لوگوی سیب گاززده‌ی اپل، انطباق دقیقی با محاسبات و تناسبات عددی نسبت طلایی ندارند. به طور مشخص، دوایری که اغلب به عنوان پایه‌ی ساختار هندسی این لوگو معرفی می‌شوند، به هیچ عنوان از الگوی تناسبات طلایی پیروی نمی‌ کنند.

پس واقعیت چیست؟ شواهد و تحلیل‌های فنی معتبر، ما را به این نتیجه می ‌رساند که لوگوی اپل، علی‌ رغم شهرت این افسانه، در حقیقت با پایبندی مستقیم و محاسبه‌ شده به نسبت طلایی طراحی نشده است.

با این حال، نکته بسیار مهم و آموزنده اینجاست که این لوگو، بدون شک، از نظر بصری فوق‌العاده زیبا، متوازن و ماندگار است. این موضوع خود گواهی بر این مدعاست که یک طراحی می‌تواند حتی بدون انطباق دقیق و میلی ‌متری با نسبت طلایی، صرفاً با برخورداری از تناسباتی که شاید تنها “یادآور” این هارمونی باشند یا به آن “نزدیک” به نظر برسند، همچنان بسیار جذاب، چشم ‌نواز و تاثیرگذار باشد.

زیبایی و تعادل لوگوی اپل، بیش از آنکه مدیون محاسبات دقیق ریاضی باشد، مرهون درک عمیق طراح آن از اصول کلی زیبایی‌شناسی، سادگی و قدرت فرم است.

از این رو، نباید در دام وسواس برای رعایت اندازه‌ گیری‌های بی‌نهایت دقیق نسبت طلایی گرفتار شد، به ‌ویژه با در نظر گرفتن این نکته که اعداد اعشاری این نسبت، هرگز پایانی ندارند. گاهی اوقات، شهود طراح، درک کلی از تعادل و هماهنگی بصری، و جسارت در ایجاد فرم‌های نو، اهمیتی به ‌مراتب بیشتر از پیروی کورکورانه از یک فرمول ریاضی دارد.

حتی اگر لوگوی اپل به عنوان یک نمونه مشهور از این گونه موارد تکذیب شود، لوگوهای معروف دیگری واقعاً با استفاده از نسبت طلایی طراحی شده‌اند.

لوگوی نشنال جئوگرافیک به طور حرفه‌ای یک مستطیل طلایی است و پپسی نیز نسبت طلایی را در لوگوی خود رعایت کرده است.

در زیر، یک لوگو به کمک نسبت طلایی طراحی شده است. این طراح  از مستطیل طلایی، مارپیچ طلایی و دایره‌های ترکیبی برای انتخاب اشکال با نسبت طلایی استفاده و سپس آنها را با استفاده از نسبت طلایی به عنوان یک ترکیب طرح بندی کرده است.

ارسال دیدگاه برای %s