اصل تبلیغ زیر آستانه ی حسی
تبلیغ زیر آستانه ی حسی برای اولین بار توسط یک متخصص کارهای تبلیغاتی به نام جیمز ویکاری که یکی از صاحبان سینما در آمریکا بود، به کار برده شد. جیمز ویکاری، هنگام نمایش فیلم اسپارتاکوس در سالن سینما عبارت « پاپ کورن بخورید و کوکا بنوشید » را با سرعت یک سه هزارم ثانیه، بدون اطلاع قبلی بینندگان ، روی پرده سینما انداخت. تماشاگران در خلال فیلم ، تمایل زیادی به پاپ کورن و نوشابه ی کوکاکولا احساس کردند.
بعد از این تبلیغ ، جیمز ویکاری ادعا کرد که فروش نوشابه و پاپ کورن در سالن استراحت سینما افزایش یافته است.
تبلیغ زیر آستانه ی حسی که به عنوان یک ترفند در سال های دهه 1950 آغاز شد ، به شکل افسانه درآمد و به حیات خود ادامه داد. قانون گذاران با واکنش شتاب زده ی خودم، برای ممنوع کردن آن، به باورهای موجود درباره ی قدرت شیوه ی مزبور ، نوعی مشروعیت بخشیدند.
انسان می تواند بدون آگاهی کاملا هوشیارانه یادگیری کند. ولی در این کار محدودیت های واقعی وجود دارد. در هر لحظه ی معین، ما تنها ظرفیت محدودی برای پردازش ذهنی داریم. بنابراین برخی از محرک ها تنها به شکل سطحی در ذهن پردازش می شوند و پردازش برخی دیگر به صورت عمیق انجام می گیرد. از این رو آگاهی هوشیارانه دارای بعد است و یک پدیده ی دو وجهی نیست و برای آن باید درجاتی قائل شد.
هر چه بیشتر توجه خود را مصروف یک پیام کنیم و هر چه هوشیارانه تر آن را پردازش کنیم، آگاهی ما از آن بیشتر می شود و در نتیجه یادآوری بعدی آن آسان تر صورت می گیرد. تبلیغاتی که به صورت سطحی پردازش می شوند جدا از قدرت ترسناکشان احتمالا کارایی کمتری خواهند داشت و تقریبا به طور یقین ضعیف تر از تبلیغاتی هستند که ما در سطح هوشیارانه تری درگیر خود می کنند.
تبلیغات نامرئی یا تبلیغات غیر آشکار
به شیوه ای از تبلیغات غیر مستقیم که آگهی دهنده پیام خود را در آن به گونه ای طراحی می کند که از حاشیه های پایین گستره ی شنوایی و بینایی مخاطبان بهره گیرد تا ضمیر ناخود آگاه آن ها را متاثر سازد ، تبلیغات نامرئی یا غیر آشکار گفته می شود. برای این منظور از شگردهای مختلف الکترونیکی و کامپیوتری و روان شناختی توام استفاده می شود.
حاشیه های پایین گستره شنوایی شدتی شامل صداهایی در حدود چند دسی بل بوده که در شرایط معمولی شنیده نمی شود. حاشیه های پایین گستره ی شنوایی بسامدی، شامل صداهایی دارای بسامدی کمتر از 20 هرتز است. در سال 1979 م . در چند فروشگاه زنجیره ای آمریکایی، در نوار موسیقی متداول در آن فروشگاه ها، صدای ضبط شده ی « من دزدی نمی کنم! » را با شدت صوتی کم در هر چند ثانیه به موسیقی اضافه کردند به طوری که حس شنوایی خودآگاه آن را دریافت نمی کرد. طfق ادعا نتیجه این شد که در مدت نه ماه تعداد سرقت ها در فروشگاه ها به 37 درصد کاهش یافت.
حاشیه های پایین گستره ی بینایی، عمدتا شامل تشخیص ناخود آگاه صحنه های نمایشی گذرا در مدت زمان کوتاه است. چشم انسان، صحنه های نمایشی را که مدت زمان آن ها کمتر از حدود یک دوازدهم ثانیه باشد ( مثلا یک بیستم ثانیه ) نمی تواند تشخیص دهد.
« تبلیغات نامرئی » در احساس خود آگاه تاثیر ندارد اما ممکن است بر احساس خود آگاه به ویژه که این نوع آگهی را می توان به دفعات و به طور نا آشکار در رسانه ها صوتی و تصویری و اینترنت قرار داد، تاثیر بگذارد. گزارش های پراکنده ای وجود دارد که بیان می کند ترکیبی از شگردهای « تبلیغات نامرئی » نگاره سازی و روانشناسی، می تواند در « رسانه های چاپ » نیز مورد استفاده قرار می گیرد و تصاویری رسم گردد که احساس ناخود آگاه انسان را متاثر کند. مطابق گزارش های تایید نشده در برخی از رسانه های کشورهای صنعتی و در برخی از تبلیغات فراملی، از این شگرد ترکیبی برای منظور های تاثیر گذاری جنسی بر مخاطبان اگهی استفاده می شود.
اصل همرایی در تبلیغات
در واقع انجام دادن آن چه دیگران انجام می دهند و دیدن چیزهایی بدان گونه که دیگران می بینند، اصلی همرایی در تبلیغات نامیده می شود. همان گونه که برخی افراد شوخ طبع در جایی گفته اند: همرایی چیزی است که می توانید به آن عمل کنید. مطمئن باشید که خود را مضحکه دیگران قرار نمی دهید. به هنگام انتخاب، معمولا ما تحت تاثیر دو چیز قرار می گیریم:
- آن چه فکر می کنیم
- آنچه فکر می کنیم که دیگران فکر می کنند.
همرایی ( همنوایی و همرنگی ) یکی از انگیزش های قوی انسانی است. بویژه در هنگامی که همه ی عوامل دیگر یکسان باشند. همرایی می تواند توازن را به نفع بسیاری از نام های تجاری بر هم زند. اگر بین نام های تجاری، تفاوت واقعی وجود نداشته باشد ما بیشتر تمایل داریم که علیه داوری خود و به سود دیدگاه عموم مردم عمل کنیم. با ناچیز شدن بیشتر تفاوت های واقعی، ما عمدتا متکی به اشارت گر های خارجی می شویم تا در تصمیم گیری به ما کمک کنند و به هر میزان که احساس عدم امنیت بیشتری کنیم، احتمال آن که تحت تاثیر دیگران قرار بگیریم، بیشتر می شود.
هر چه درباره ی یک نام تجاری بیشتر تبلیغ شود، تصور ما از آن به عنوان یک نام محبوب و آشنا، قوی تر می شود. محبوبیت، شبیه یک آهن ربا عمل می نماید و تبلیغ می تواند قدرت جذب آن را تقویت کند. ما به عنوان مصرف کنندگان چنین استنباط می کنیم که هر چیزی درباره ی آن تبلیغ می شود، محبوب است. محبوبیت متصور اگر با سرعت رفتار بیش از حد ایجاد شود، می تواند سر ریز گردد. قطب آهن ربا نیز می تواند معکوس شود و به جای جذب فلزات آن ها را دفع کند. محوبیت بیش از حد هم گرایش به آن دارد که از ارزش آن چه رایج است، بکاهد.
مقالات مرتبط: