انواع کمپوزیسیون در نقاشی (قسمت دوم)

در مقاله قبل شش مورد از انواع ترکیب بندی و کمپوزیسیون در نقاشی را مورد بررسی قرار دادیم در ادامه می خواهیم به موارد دیگری از انواع ترکیب بندی در هنر نقاشی به خصوص هنر آبستره بپردازیم.

 

ترکیب بندی مارپیچی یا H

ترکیب مارپیچی یا H در هنر انتزاعی شیوه‌ای است که با استفاده از خطوط و شکل‌های به هم پیوسته، یک مسیر بصری ایجاد می‌کند

. این نوع ترکیب بندی، اغلب با قرار دادن استراتژیک عناصر که چشم بیننده را در سراسر بوم هدایت می‌کنند، مشخص می‌شود و تعامل پویای فضا، فرم و خط را  ایجاد میکند.

. در مورد ترکیب  H، آرایش عناصر ممکن است شبیه ساختار حرف H باشد، چه به صورت مستقیم و چه به صورت انتزاعی‌.

«نیویورک، نیویورک، ۱۹۵۳» اثر فرانز کلاین، نمونه‌ ای بارز از ترکیب مارپیچی یا H است

. این نقاشی با ضربات قلم ‌مو سیاه جسورانه بر روی پس ‌زمینه سفید ، مجموعه‌ ای از خطوط گسترده و حرکتی را نمایش می‌دهد که با یکدیگر تلاقی کرده و شبکه ‌ای شبیه به حرف H را تشکیل می‌دهد.

کنتراست بین سیاه و سفید، بر ضربات دراماتیک تأکید می‌کند وبا ایجاد یک  ریتم بصری نگاه بیننده را به خود جلب می‌کند.

 نقاشی کلاین، انرژی و پیچیدگی چشم‌ا نداز شهری را به تصویر می‌کشد، جایی که حرکت نامنظم خطوط به‌عنوان استعاره ای برای خیابان‌های شلوغ و ساختمان‌های بلند نیویورک عمل می‌کند

. فرم‌های باز و تعامل فضای مثبت و منفی، بینندگان را به تعامل با شکل‌های انتزاعی تشویق می‌کند و امکان تفسیر و روایت شخصی را فراهم می‌کند.

مرثیه برای جمهوری اسپانیا (۱۹۵۳-۱۹۵۴) اثر رابرت ماتر ول، بخشی از مجموعه «مرثیه‌ها»، نمونه دیگری از ترکیب مارپیچی یا H است

. این نقاشی دارای شکل‌های بزرگ، سیاه و بی‌قاعده است که در برابر پس‌زمینه ای با بلوک‌های سفید، زرد، قرمز و آبی قرار گرفته‌اند

. این فرم‌های جسورانه یک مسیر بصری ایجاد می‌کنند که چشم بیننده را هدایت کرده و به ایجاد حس عمق و حرکت کمک می‌کند

. درگیری موضوعی نقاشی با جنگ داخلی اسپانیا در تضاد فرم‌های سیاه با پس ‌زمینه روشن منعکس می‌شود و احساسی از سوگواری و وقار را برمی‌انگیزد.

ترکیب بندی مورب

ترکیب بندی مورب در هنر انتزاعی، روشی است که با استفاده از خطوط و شکل‌های مورب، حس پویایی، حرکت و تغییر را به بیننده منتقل می‌کند.

این سبک ترکیبی، برخلاف ترکیب‌های افقی و عمودی که اغلب حس ثبات و سکون را القا می‌کنند، به ایجاد حس بی ‌قراری و دگرگونی کمک می‌کند

. خطوط مورب به طور طبیعی چشم بیننده را در یک مسیر مشخص هدایت کرده و حس حرکت و جریان را ایجاد می‌کنند

. تقاطع خطوط مورب و زاویه‌ های تیز، حس تنش و بی ‌قراری را در ترکیب ایجاد می‌کنند

. همچنین، با استفاده از خطوط مورب می‌توان حس عمق و فضای سه‌ بعدی را در آثار دو بعدی ایجاد کرد

. ترکیب بندی مورب، نمادی از تغییر، تحول و پویایی در دنیای اطراف ما است.

آثار هنرمندانی همچون اوله بارتلینگ با نقاشی “آگریاکی” و روی لیختنشتاین با اثر “ضربه قلم ‌مو با پاشش” نمونه‌های بارزی از کاربرد موفق ترکیب مورب در هنر انتزاعی هستند

. در این آثار، خطوط مورب به صورت هندسی و دقیق سازماندهی شده‌اند تا یک ساختار پویا و پر انرژی ایجاد کنند

. این ترکیب، حس حرکت و تغییر را به شدت منتقل می‌کند.

ترکیب مورب، به هنرمندان اجازه می‌دهد تا مفاهیم انتزاعی مانند زمان، حرکت و انرژی را به صورت بصری بیان کنند

برای درک بهتر ترکیب مورب، می‌توان به عوامل مختلفی مانند تأثیر فرهنگ و تاریخ، تفاوت‌های بین هنرمندان و تحولات این ترکیب بندی در طول زمان توجه کرد.

ترکیب مورب، یک ابزار قدرتمند در دست هنرمندان نقاش است که به آن‌ها امکان می‌دهد تا آثار هنری با عمق، پیچیدگی و زیبایی بصری خلق کنند

. این ترکیب، با ایجاد یک ساختار پویا و در عین حال انعطاف ‌پذیر، به هنرمندان اجازه می‌دهد تا خلاقیت خود را به نمایش بگذارند و آثار هنری منحصر به فردی را خلق کنند.

ترکیب بندی نسبت طلایی

نسبت طلایی، یک اصل ریاضی است که به دلیل ایجاد تعادل و زیبایی در آثار هنری، قرن‌هاست مورد توجه هنرمندان و معماران بوده است

. این نسبت که تقریباً برابر با 1.68 است، در طبیعت به وفور یافت می‌شود و به عنوان یک الگوی زیبایی‌شناختی در بسیاری از آثار هنری، از معماری کلاسیک تا نقاشی‌های مدرن، به کار رفته است.

در هنر نقاشی، نسبت طلایی به عنوان یک ابزار قدرتمند برای ایجاد ترکیب ‌بندی‌های منسجم و هماهنگ مورد استفاده قرار می‌گیرد

. با استفاده از این نسبت، هنرمندان می‌توانند عناصر مختلف یک اثر را به گونه ‌ای سازماندهی کنند که به صورت بصری جذاب و متعادل به نظر برسند.

یکی از نمونه‌های بارز استفاده از نسبت طلایی در هنر انتزاعی، نقاشی «شب ستاره‌ای و فضانوردان» اثر آلمای توماس است

. در این اثر، هنرمند با استفاده از موزاییکی از رنگ‌های آبی، آسمان شب پرستاره را به تصویر کشیده است

. یک بخش کوچک با رنگ‌های گرم (نارنجی، قرمز و زرد) به عنوان نقطه کانونی در این ترکیب قرار گرفته است

. این بخش رنگی با توجه به نسبت طلایی، به گونه ‌ای قرار گرفته است که تعادل بصری را ایجاد کرده و چشم بیننده را به خود جلب می‌ کند.

نمونه دیگر، نقاشی «سفیدی نهنگ» اثر سام فرانسیس است

. در این اثر، رنگ سفید غالب است و یک انفجار رنگی در مرکز آن قرار دارد

. قرارگیری این انفجار رنگی و توزیع کلی عناصر بصری در این نقاشی، به گونه‌ ای است که با نسبت طلایی هماهنگ و حس تعادل و هماهنگی را ایجاد می‌کند.

استفاده از نسبت طلایی در نقاشی، به هنرمندان این امکان را می‌دهد تا آثار هنری با ساختار قوی و زیبایی بصری خلق کنند

.

تنش در ترکیب ‌بندی

تنش، عنصری بنیادین در هنر نقاشی است که به آثار هنری عمق و پیچیدگی می‌بخشد

. این عنصر، با ایجاد تعادل بین عناصر مختلف بصری همچون رنگ، شکل و فضا، بیننده را به درون اثر می‌کشاند و تجربه ‌ای بصری پویا و تأثیرگذار را برای او رقم می‌زند.

تضاد رنگ‌ها، تعامل شکل‌ها و روابط میان فضای مثبت و منفی، همگی می‌توانند در ایجاد تنش در یک اثر هنری انتزاعی نقش داشته باشند.

این تنش، با ایجاد حس عدم قطعیت و کنجکاوی، بیننده را به کاوش در اثر و کشف لایه‌های پنهان آن ترغیب می‌کند.

یکی از نمونه‌های بارز استفاده از تنش در هنر انتزاعی، نقاشی «گوشت کلیوپاترا» اثر جولز اولیتسکی است

. در این اثر، یک شکل بزرگ آبی تیره به همراه یک دایره سیاه مرکزی، حس محاصره و عمق را القا می‌کند.

در مقابل، یک دایره قرمز کوچک در پایین نقاشی، تعادلی ظریف را ایجاد کرده و تنش بصری را افزایش می‌دهد

. این تضاد رنگ‌ها و شکل‌ها، همراه با استفاده از فضای منفی، بیننده را به درون نقاشی کشیده و او را به تأمل در پیچیدگی‌های احساسی و هماهنگی موجود در اثر وا می ‌دارد.

ترکیب بندی تونلی

ترکیب تونلی در نقاشی، روشی است که با ایجاد توهم عمق و پرسپکتیو، بیننده را به سفری بصری در دل بوم دعوت می‌کند

. در این شیوه، عناصر بصری به گونه‌ای چیده می‌شوند که حس یک گذرگاه یا تونل را القا می‌کنند

. این گذرگاه، که اغلب با رنگ‌ها و شکل‌های تیره و تاریک ایجاد می‌شود، بیننده را به درون خود فرا می‌خواند و او را به دنیایی فراتر از مرزهای فیزیکی اثر هنری می ‌برد.

در این سبک، عناصر مرکزی به سمت داخل تصویر کشیده می‌شوند و با قاب ‌بندی عناصر اطراف، حس سه بعدی بودن و عمق فضا تقویت می‌شود.

این تکنیک، به بیننده این امکان را می‌دهد تا به درون اثر نفوذ کند و با عناصر مختلف آن به تعامل بپردازد.

ترانس‌پاسیفیکا شماره ۸” اثر جان واکر: در این اثر، یک گذرگاه تاریک مرکزی، بیننده را به اعماق بوم می‌کشاند و حسی از تونل را ایجاد می‌کند.

رنگ‌های غنی و پویا مانند قرمز تیره، قهوه‌ای و سیاه در کنار مناطق زرد طلایی روشن، تضاد ایجاد کرده و حس نور و سایه را تقویت می‌کنند

. ضربه‌های شدسد قلم‌ مو ، بافت و حرکت را به اثر می‌افزاید و توهم تونل سه‌ بعدی را تقویت می‌کند

. استفاده واکر از ترکیب تونل، ممکن است نماد یک سفر یا گذار باشد و حس گذر زمان و تحول را برانگیزد.

رقص” اثر ژاک ویون: در این اثر، یک فرم هندسی مرکزی، توهم یک فضای تونل‌مانند را ایجاد می‌کند

. این فرم توسط شکل‌های زاویه‌ دار جسورانه در سبز و زرد کنتراست، قاب‌بندی شده و حس عمق را افزایش می‌دهد

. سایه ‌زنی و پرسپکتیو در فرم مرکزی، همراه با رنگ ‌های زنده و خطوط بیرونی اشکال، حس گذرگاه بودن را بر می انگیزد.

. تأثیرات سبک کوبیسم در انتزاع هندسی و کیفیت خطی نقاشی مشهود است. حس. “رقص”، که حرکت و ریتم را نشان می‌دهد بوسیله ی خطوط به انسان منتقل می شود.

. ترکیب تونل می‌تواند نشان‌دهنده سیالیت و تجربه تحول‌آمیز حرکت باشد و بیننده را به تعامل با دینامیک فضایی اثر و نمایش انتزاعی حرکت و موسیقی دعوت کند.

درک عمق و پیچیدگی نقاشی آبستره از طریق ترکیب‌بندی

در این مقاله به بررسی انواع مختلف سبک‌های ترکیبی در هنر انتزاعی پرداختیم و مشاهده کردیم که هنرمندان چگونه از فرم، رنگ و خط برای انتقال احساسات، مفاهیم و روایت‌ها استفاده می‌کنند.

از تعادل و هماهنگی ترکیبات متقارن تا تنش و پویایی آرایش‌های زاویه‌دار، هر سبک دریچه‌ای منحصر به فرد برای تماشای دنیای انتزاعی ارائه می‌دهد.

ظرافت منحنی‌ها، عمق فضاهای تونلی و ریتم تکرار الگوها تنها نمونه‌هایی از چگونگی دستکاری عناصر بصری توسط هنرمندان برای خلق آثار هنری تأثیرگذار و جذاب هستند.

یکی از نکات کلیدی این است که هنر انتزاعی محدود به یک رویکرد ترکیبی واحد نیست.

هنرمندان اغلب از ترکیب چندین مفهوم ترکیبی استفاده می‌کنند تا تجربه‌ای بصری پیچیده‌تر و لایه ‌دارتر ایجاد کنند.

این انعطاف‌پذیری، به هنرمندان امکان می‌دهد تا طیف وسیعی از احساسات و تفکرات را از طریق آثار خود منتقل کنند.

ترکیب، ستون اصلی هنر نقاشی انتزاعی است. این عنصر است که به هنرمندان اجازه می‌دهد تا زبان بصری خود را بسازند، چشم بیننده را هدایت کنند و درک او را از اثر هنری شکل دهند.

ترکیب بندی و یا کمپوزیسیون به هنر انتزاعی عمق و طنین می‌بخشد و به بینندگان اجازه می‌دهد تا با اثر هنری در سطح شخصی و عاطفی ارتباط برقرار کنند.

اثربخشی یک نقاشی انتزاعی اغلب در ترکیب آن نهفته است، زیرا این هماهنگی فرم و فضا است که هنرمندان از طریق آن بینش خود را منتقل می‌کنند و بینندگان را به کاوش در قلمروهای تخیل و تفسیر دعوت می‌کنند.

از طریق بررسی این سبک‌های ترکیبی، به خلاقیت بی‌کران هنرمندان انتزاعی پی بردیم. تسلط آن‌ها بر فرم، رنگ و فضا منجر به خلق آثاری شده است که ما را به تفکر و تأمل وادار می‌کند و تجربه‌ای غنی و ماندگار از هنر را برای ما به ارمغان می‌آورد.

منبع : +

پست های مرتبط

ارسال دیدگاه برای %s