دیوید کارسون ، طراح گرافیک [+بیوگرافی و آثار David Carson ]

در تاریخ طراحی گرافیک، نام‌های کمی مانند دیوید کارسون ( David Carson) تداعی ‌گر پیشرو بودن و تغییرات بزرگ هستند. او مردی بود که بدون هیچ آموزش آکادمیک، با تکیه بر غریزه و شهود، تمام قواعد این رشته را به چالش کشید و از یک دبیر جامعه ‌شناسی و یک ورزشکار موج ‌سواری ، به یکی از تأثیرگذارترین و ساختارشکن‌ ترین طراحان گرافیک عصر خود بدل شد.

دیوید کارسون (David Carson) یک گرافیست پست مدرن

دیوید کارسون در سال ۱۹۵۵ در تگزاس متولد شد، اما هویت بصری و فکری ‌اش در سواحل غربی آمریکا و در دل فرهنگ پرجنب ‌و جوش موج‌ سواران کالیفرنیای جنوبی قوام یافت. کارسون در دهه هفتاد میلادی، نه تنها به عنوان یک ورزشکار تحسین ‌شده در مسابقات منطقه ‌ای شهرت داشت، بلکه برای مدتی کوتاه به عنوان یک مدل حرفه ‌ای نیز فعالیت می ‌کرد و حتی در چند فیلم نقش‌های کوچکی ایفا نمود.

او پس از آنکه تحصیلات خود را در رشته جامعه ‌شناسی به پایان رساند، به عنوان دبیر در دبیرستان توری پاینز کالیفرنیا مشغول به کار شد. او به صورت کاملا اتفاقی در همان دبیرستان،  دو صفحه از سالنامه مدرسه را به نوجوانی به نام تونی هاک اختصاص داد؛ کسی که بعدها به اسطوره و پدرخوانده اسکیت ‌بوردینگ مدرن تبدیل شد.

گذار از ورزش به طراحی: سرآغاز یک انقلاب

سفر حرفه ‌ای کارسون به دنیای طراحی گرافیک در سال ۱۹۸۰ و در ۲۶ سالگی او، آغاز شد. او هیچ آموزش رسمی در زمینه طراحی گرافیک ندیده بود. همین رهایی از قید و بندهای «قوانین» و محدودیت‌های سنتی، بعدها به بزرگترین نقطه قوت و سلاح او تبدیل شد.

مکاشفه اصلی او در یک کارگاه آموزشی در سوئیس و زیر نظر هانس-رودولف لوتز، طراحی که خود با مدرنیسم سر ستیز داشت، رخ داد. آنجا بود که کارسون با قدرت بی‌ پایان برش، تکه ‌پاره کردن تصاویر و بزرگنمایی عناصر بصری آشنا شد. او این تجربه را این چنین به یاد می‌آورد:

«لوتز در کارگاه به من گفت که باید کلمات مقاله یک روزنامه را آنقدر از نظر ابعاد و جایگذاری تغییر بدهی تا شبیه آنچه که در موردش صحبت می ‌کنند به نظر برسند… من فکر کردم: واو، واقعاً این طراحی گرافیک است؟»

عصر طلایی: از ترنس ‌ورلد تا ریگان

اولین تجربه جدی کارسون در این حوزه، مدیریت هنری مجله «ترنس ‌ورلد اسکیت ‌بوردینگ» بود؛ شغلی که به لطف دوستی ‌اش با استیسی پرالتا، از اعضای کلیدی گروه افسانه‌ای Z-Boys، به دست آورد. کارسون از این  دوره به عنوان «دانشکده هنر » نام می برد و فلسفه‌ اش را اینگونه توضیح می‌دهد:

«من هرگز تمام چیزهایی را که قرار نبود انجام دهم یاد نگرفتم. فقط کاری که برایم منطقی به نظر می ‌رسید انجام دادم. بعد دیگران می ‌آمدند و می ‌گفتند نمی ‌توانی این کار را بکنی؛ تو این قانون یا آن قانون را شکستی. من می ‌گفتم: خب، کی گفته که حتما باید قوانین رو رعایت کنم؟»

مسیر او با مجلات دیگری چون مجله معتبر «سرفر مگزین» ادامه یافت. اما نقطه عطف واقعی کارنامه حرفه‌ای کارسون با مجله «بیچ کالچر» رقم خورد. این نشریه، با وجود عمر کوتاهش که تنها به شش شماره رسید، به آزمایشگاهی برای سبک انقلابی او و سکوی پرتابی برای ورود به مرحله بعدی فعالیتش تبدیل گشت.

ریگان: انفجار شهرت و تعریف یک زیبایی ‌شناسی نوین

نقطه اوج و سکوی پرتاب دیوید کارسون به شهرت جهانی، کار بر روی مجله «ریگان» (Ray Gun) بود. این مجله که بر روی موسیقی آلترناتیو تمرکز داشت، بیش از آنکه برای محتوای متنی‌ اش شناخته شود، به مانیفست تصویری بی ‌پروای کارسون تبدیل شد. او در «ریگان» عملاً تمام هنجارهای طراحی  گرافیک را در هم شکست و راه را برای یک درک کاملاً جدید از ارتباط بصری باز کرد.

زبان بصری که کارسون در خلق آن نقش داشت، یک زلزله در دنیای طراحی بود: تکه ‌تکه ‌سازی، تداخل لایه‌ها، اعوجاج، برش‌های بی ‌رحمانه، بافت ‌دهی، ساختارشکنی و بازسازی عناصر تایپوگرافی و تصویر.

شاید برجسته ‌ترین امضای او، استفاده از تایپوگرافی فرسوده و دارای بافت بود که اغلب تا مرز ناخوانایی پیش می ‌رفت، اما در عین حال، گرما و احساسی ذاتی و دست‌ ساز بودن را به مخاطب منتقل می ‌کرد.

یکی از نمادین ‌ترین اقدامات او، مصاحبه با برایان فری در همین مجله بود که کارسون کل متن آن را با فونت تصویری Zapf Dingbats صفحه ‌آرایی کرد. او استدلال خود را این گونه بیان کرد: «من مصاحبه را خواندم، خسته ‌کننده بود، پس تصمیم گرفتم آن را ناخوانا کنم.»

این حرکت ، به نمادی از طغیان کارسون علیه  قوانین سنتی بدل شد.

فلسفه طراحی: “ارتباط را با خوانایی اشتباه نگیرید”

قانون اساسی فلسفه طراحی دیوید کارسون را می ‌توان در همین جمله معروف او خلاصه کرد: “Don’t mistake legibility for communication”. او عمیقاً باور داشت که طراحی باید پیش از هر چیز، عاطفی، تجربی، شهودی و شخصی باشد. رویکرد او تأکیدی دوباره بر اهمیت عنصر انسانی در فرآیند طراحی بود.

کارسون توضیح می ‌دهد: «طراحی یک پیام می ‌فرستد؛ اینکه آیا آن پیام “حس درستی دارد” یا نه، چیزی است که به سختی می ‌توان آن را با اعداد و ارقام سنجید. گاهی احساس می ‌کنم یکی از معدود صداهایی هستم که تلاش می ‌کند طراحی گرافیک را کمی عاطفی ‌تر و شهودی ‌تر نگه دارد و به آن روح ببخشد.»

او هیچ ‌گاه از سیستم‌های شبکه ‌ای (Grid) استفاده نکرد و حتی پس از آشنایی با آن‌ها، دلیلی برای به کارگیری این قفس‌های از پیش‌ساخته نمی ‌دید.

رویکرد او همیشه مبتنی بر پرسش‌های بنیادین بود: مخاطب کیست؟ پیام چیست؟ و طراحی چگونه می ‌تواند این پیام را تقویت کند و مخاطب را درگیر سازد؟

تأسیس استودیو و دوران استقلال

در سال ۱۹۹۵، پس از آنکه «ریگان» او را به یک ستاره جهانی تبدیل کرد، کارسون با تأسیس استودیوی شخصی خود، «David Carson Design»، وارد مرحله جدیدی از استقلال حرفه ‌ای شد.

در همان سال، او کتاب جریان ‌ساز «The End of Print» (پایان چاپ) را منتشر کرد؛ یک کتاب تک ‌نگاری که خود به بخشی از تاریخ طراحی گرافیک تبدیل شده است.

عنوان کتاب، پاسخی هوشمندانه به اظهار نظر نویل برودی، طراح بزرگ بریتانیایی بود که گفته بود «ریگان» نشان‌ دهنده «پایان چاپ» است.  (منظور نویل برودی پایان قواعد سنتی و شروع قواعد جدید و خلاقانه در این مجله بود.)

جالب آنکه مقدمه این کتاب را دیوید برن، خواننده افسانه‌ ای گروه Talking Heads نوشت. دیوید کارسون آن روزها را چنین به یاد می‌آورد: «یک روز دو تماس داشتم: یکی برای تبلیغ نایک از آژانس Wieden+Kennedy و دیگری از دیوید برن برای طراحی کاور ویدئو جدیدش. به دستیارم گفتم: “امسال، سال خوبی خواهد بود.” آن لحظه، نقطه عطف واقعی برای من بود تا از دنیای مجلات فراتر بروم.»

همکاری با ناین اینچ نیلز (Nine Inch Nails)

یکی از درخشان ‌ترین همکاری‌های کارسون، طراحی جلد آلبوم برای گروه موسیقی «ناین اینچ نیلز» (Nine Inch Nails) بود. نکته جالب اینجاست که خود کارسون در ابتدا از طرفداران پر و پا قرص گروه نبود، اما وزن فرهنگی آن را به خوبی درک می ‌کرد.

او داستان را چنین تعریف می ‌کند: «داشتم مجله رولینگ استون را می‌ خواندم و مقاله بزرگی درباره آلبوم جدیدشان دیدم. با خودم فکر کردم “وای، این گروه خیلی مشهور شدند! می تواند پروژه خوبی باشد.” یک هفته بعد، آن‌ها تماس گرفتند.»

 

نقد عصر دیجیتال: “کامپیوترها طراحان را تنبل کرده‌اند”

کارسون به عنوان یکی از پیشکسوتان ساختارشکن، نگاهی منتقدانه به تأثیر فناوری بر طراحی گرافیک دارد. او معتقد است که کامپیوترها و نرم‌افزارها، با حذف آزمون و خطا و ارائه راه‌ حل‌های آماده، طراحان را تنبل کرده و به یکسان‌ سازی خطرناکی در آثار منجر شده‌اند: «طراحان تنبل شده‌اند و به کامپیوتر اجازه داده‌اند تصمیم‌های زیادی برایشان بگیرد.»

او معتقد است با اینکه نرم‌افزارهای یکسان و مدارس طراحی مشابه، سطح کلی کارها را بالا برده‌اند، اما آثار برجسته و ساختارشکن کمیاب شده‌اند.

او به لوگوهای جدید شرکت‌های بزرگ اشاره می‌کند که همگی به سمت فونت‌های مشابهی چون Helvetica Bold رفته‌ اند: «آن‌ها همه شبیه هم شده‌اند. بخشی از آن شاید به دلیل خوانایی روی صفحات کوچک باشد، اما در نهایت، این فرآیند بخشی از روند متوسط ‌سازی حرفه ماست.»

دوران جدید: بازگشت به ریشه‌ها با زبان کولاژ

در سال‌های اخیر، دیوید کارسون وارد مرحله جدیدی از آفرینش هنری خود شده است: کولاژ.

این رویکرد، به گفته خودش، به شکلی کاملاً طبیعی و ارگانیک آغاز شد. «من همیشه از سفرهایم مواد و مصالح جمع می‌ کردم، به ‌ویژه در این اواخر. تکه‌هایی از پوسترهای پاره‌ شده در شهرهایی که بازدید می ‌کردم، یا پوسترهایی که برای سخنرانی‌های خودم طراحی شده بود، یا حتی گاهی چیزی که روی پیاده ‌رو پیدا کرده بودم، مثل یک ظرف یا جعبه مقوایی دور انداخته شده. اگر چیزی جذبم کند، آن را به خانه می ‌برم.»

کتاب جدید او، «nucollage.001»، یک اثر ۳۶۰ صفحه ‌ای است که کارهای کولاژ اخیر او را به نمایش می ‌گذارد و رویکردی شخصی ‌تر و عمیق ‌تر نسبت به آثار قبلی ‌اش دارد. این کتاب حتی شامل عکس‌هایی از زندگی خانوادگی و لحظات موج‌ سواری او در نزدیکی خانه دومش در کارائیب نیز می ‌شود.

به طور خلاصه سبک های دیوید کارسون در دوران های مختلف به سه دسته اصلی تقسیم می شوند:

  • دوران اول (۱۹۸۰-۱۹۹۰)؛ کشف و جست‌ و جو: دوران مجلات «ترنس ‌ورلد»، «بیچ کالچر» و «سرفر مگزین» که در آن، سبک او در حال شکل ‌گیری و بلوغ بود.

  • دوران طلایی (۱۹۹۰-۲۰۰۰)؛ انقلاب و شهرت: دوران مجله «ریگان»، همکاری با «ناین اینچ نیلز» و گسترش دامنه تأثیر گذاری او در میان برند های بزرگ

  • دوران جدید (۲۰۰۰-اکنون)؛ بازتعریف و کولاژ: دوران کتاب «nucollage.001»، نقد صریح عصر دیجیتال و انتقال تجربه به نسل جدید.

 

میراث یک ساختارشکن: ثبت یک نام در تاریخ

امروزه، دیوید کارسون به عنوان یکی از تأثیرگذارترین طراحان گرافیک تاریخ شناخته می ‌شود. او لقب «پر جستجو ترین طراح در گوگل» را به خود اختصاص داده است. در سال ۲۰۱۴ توسط شرکت اپل به عنوان یکی از تأثیرگذارترین کاربران تاریخ کامپیوتر مکینتاش معرفی شد. مرکز آمریکایی طراحی گرافیک، او را به عنوان کسی که «مهم‌ ترین کارهای آمریکا را خلق کرده» ستوده و مجله معتبر Creative Review او را «یکی از برترین مدیران هنری» نامیده است.

مجموعه افتخارات او گواهی بر این تأثیرگذاری است: او در سال ۲۰۱۴ مدال طلایی AIGA، معتبرترین جایزه طراحی گرافیک آمریکا، را دریافت کرد و در همان سال نامش در تالار مشاهیر موج ‌سواری ساحل شرقی ثبت شد. وب‌ سایت Complex.com نیز او را در رتبه ۱۸ فهرست «۳۰ طراح تأثیرگذار تمام دوران» قرار داده است.

در سال های اخیر، کارسون زندگی خود را میان کالیفرنیا، زوریخ و جزایر ویرجین بریتانیا تقسیم کرده است. او همچنان به خلق آثار جدید ادامه می ‌دهد و ارتباط عمیق خود را با فرهنگ موج‌ سواری، به عنوان بزرگترین منبع الهامش، حفظ کرده است. او در مصاحبه ‌ای اخیر، با صداقت همیشگی ‌اش، اشاره کرد که بخشی از دلایل زندگی در اروپا، فرار از کشوری است که شخصی مانند ترامپ را انتخاب کرده و در قدرت نگه داشته است.

تحلیل عمیق سبک کارسون: آناتومی یک انقلاب بصری

برای درک عمق تأثیرگذاری کارسون، باید سبک او را کالبد شکافی کرد. رویکرد او بر چند ستون اصلی استوار است:

۱. تایپوگرافی به مثابه یک عنصر عاطفی

کارسون تایپوگرافی را از نقش سنتی‌ اش به عنوان «وسیله انتقال پیام» آزاد کرد و آن را به خودِ «پیام» تبدیل نمود. در دستان او، حروف کلماتی بی‌ جان نبودند، بلکه کاراکترهایی بصری بودند که احساس، حرکت و انرژی را منتقل می ‌کردند. تایپوگرافی او اغلب:

  • حالتی ناقص و دست‌ ساز بود: به جای یک تایپوگرافی تمیز ولی بی روح دیجیتالی، بافت و گرمای انسانی داشت.

  • غیرخطی بود: از چینش‌های سنتی و قابل پیش‌ بینی فاصله می‌ گرفت.

  • چندلایه بود: متن‌ها روی یکدیگر قرار می‌گرفتند تا عمق و معنای جدیدی خلق کنند.

  • نامنظم و شهودی بود: اندازه‌ها، فاصله‌ها و زوایا نه بر اساس قوانین، که بر اساس حس لحظه ‌ای تعیین می ‌شدند.

۲. فلسفه «ضد-شبکه»: رهایی از قفس‌های هندسی

کارسون هیچ‌ گاه از سیستم‌های شبکه‌ای (Grid) استفاده نکرد. این انتخاب، یک بیانیه فلسفی بود. او معتقد بود که:

  • شبکه، محدود کننده خلاقیت است: قالب‌های از پیش تعریف شده، تفکر شهودی را خفه می‌ کنند.

  • طبیعت، ضد شبکه است: زیبایی در جهان طبیعت، از عدم تقارن و بی ‌نظمی‌های ظاهری نشأت می ‌گیرد.

  • هر پروژه، منحصر به فرد است: هر پروژه ای نیازمند یک سیستم بصری منحصر به فرد است، نه یک قالب عمومی و تکراری.

۳. کولاژ به مثابه زبان بصری: تکه ‌پاره کردن و بازسازی واقعیت

دوران جدید کار با کولاژ، در واقع بازگشتی به ریشه‌های هنری کارسون به شمار می رود. او در تمام طراحی هایش به نحوی از کولاژ استفاده می کرد.

ویژگی های کولاژ های کارسون:

  • جمع ‌آوری بداهه گونه: استفاده از موادی که از اطرافش پیدا می‌ کند؛ از پوسترهای پاره ‌شده تا جعبه‌های مقوایی.

  • ترکیب غیرمنطقی: قرار دادن عناصر ظاهراً بی ‌ربط در کنار هم برای خلق یک معنای جدید.

  • لایه ‌بندی پیچیده: معنا نه از تک ‌تک عناصر، که از تعامل لایه‌ها با یکدیگر پدید می‌آید.

  • تصادف کنترل‌ شده: او به “تصادف” اجازه می ‌دهد تا در فرآیند خلاقیت نقش ایفا کند، اما این تصادف را در چارچوب هدف کلی خود هدایت می ‌کند.
۴. رنگ و بافت: زبان حسی طراحی

استفاده کارسون از رنگ و بافت، در تضاد کامل با رویکردهای سنتی و معمول به شمار می رود:

  • رنگ‌های غیرتجاری: او به جای رنگ‌های تمیز و تعریف ‌شده، از رنگ ‌های شکسته، آمیخته و حسی استفاده می‌ کند.

  • تضاد کنترل ‌شده: او از تضادهای تند بصری بهره می ‌برد، اما نه تا حدی که آزاردهنده باشد.

  • عمق بصری: با استفاده از سایه، نور و لایه‌ها، فضایی سه‌ بعدی را روی یک سطح دوبعدی خلق می ‌کند.

تأثیر بر نسل‌های بعدی: میراث یک انقلابی

تأثیر کارسون تنها به آثارش محدود نشد، بلکه کل اکوسیستم طراحی را دگرگون کرد:

تأثیر بر آموزش طراحی
  • شهود در برابر قانون: مدارس طراحی شروع به تدریس تفکر شهودی در کنار قوانین تکنیکی کردند.

  • اهمیت تجربه شخصی: سبک شخصی و تجربه زیسته هنرمند، بیش از پیش به عنوان یک منبع الهام به رسمیت شناخته شد.

  • نقد مدرنیسم: مدرنیسم دیگر تنها راه حل نبود، بلکه صرفاً یکی از گزینه‌های روی میز محسوب می ‌شد.
تأثیر بر صنعت
  • آژانس‌های تبلیغاتی مجبور شدند رویکردهای خلاقانه ‌تر و جسورانه ‌تری را اتخاذ کنند.

  • مجلات در سراسر جهان، سبک ویراستاری و طراحی خود را تغییر دادند.

  • برندسازی متحول شد و شرکت‌ها به دنبال هویت‌های بصری منحصربه ‌فرد و احساسی رفتند.
تأثیر فرهنگی

کارسون به تعریف زیبایی ‌شناسی فرهنگ گرانج در دهه‌ی ۹۰ کمک شایانی کرد؛ از موسیقی و جلدهای آلبوم گرفته تا فشن و سینما.

چالش‌های عصر دیجیتال: نبرد کارسون با یکنواختی

کارسون از منتقدان سرسخت تسلط نرم‌افزارها بر فرآیند خلاقیت است. جمله معروف او در این باره، خود  به یک بیانیه تبدیل شده است:

«اگر برای خلاقیت‌ تان باید به گوگل مراجعه کنید، پس احتمالاً خلاق نیستید.»

او معتقد است  که مشکلات نرم افزار ها به سه دسته زیر تقسیم می شوند:

  • تصمیم ‌گیری خودکار: نرم‌افزارها تصمیماتی را می ‌گیرند که قبلاً طراح مسئول آن بود.

  • قالب‌های آماده: استفاده همگانی از ابزارها و قالب‌های یکسان، به یکنواختی منجر شده است.

  • فقدان شخصیت: آثار، شخصیت و هویت منحصر به ‌فرد خود را از دست داده‌اند.

او راه‌ حل را در بازگشت به فرآیندهای فیزیکی می ‌بیند: کولاژ فیزیکی، بافت‌های طبیعی و خلق آثار غیرقابل تکرار که تنها از دستان یک انسان برمی ‌آید.

مقایسه با طراحان بزرگ

برای درک بهتر جایگاه کارسون، باید او را در کنار دو تن از هم‌ عصران بزرگش قرار داد:

  • نویل برودی: برودی، طراح بریتانیایی، منظم ‌تر، اروپایی ‌تر و متأثر از باهاوس بود. اما کارسون، وحشی ‌تر، آمریکایی ‌تر و آنارشیست ‌تر عمل می ‌کرد.

  • ماسیمو وینیلی: وینیلی، نماینده مدرنیسم ، به دنبال نظم، وضوح و جاودانگی بود. کارسون دقیقاً عکس‌العمل به همین تفکر بود: هرج‌ و مرج ،خلاقیت و ابهامات عمدی.

درس‌های کارسون برای طراحان امروز

۱. جرئت متفاوت بودن: او نشان داد که بزرگترین دشمن خلاقیت، ترس از متفاوت بودن است. عبارتی که همیشه او تکرار می کند این است: «چرا که نه؟»

۲. اعتماد به شهود: در عصری که همه چیز داده ‌محور شده، کارسون یادآور اهمیت حس و شهود در تصمیم‌ گیری‌های خلاقانه است.

۳. حفظ عنصر انسانی: با پیشرفت هوش مصنوعی، پیام کارسون حیاتی‌ تر می‌ شود: انسان را در مرکز فرآیند طراحی حفظ کنید.

۴. ریسک ‌پذیری خلاق: او ثابت کرد که بدون ریسک کردن، نمی‌ توان اثری ماندگار خلق کرد.

کارسون و آینده: پیش‌ بینی‌ها و امیدها

کارسون چالش‌های پیش رو، از جمله هوش مصنوعی و یکسان ‌سازی جهانی را می‌ بیند، اما امیدوار است. او به بازگشت کار دستی، عطش مردم برای احساس حضور انسان در آثار و شورش نسل جدیدی از طراحان علیه یکنواختی باور دارد.

میراث دیوید کارسون فراتر از چند تکنیک بصری است؛ او نه تنها طراحی گرافیک را متحول کرد، بلکه آن را دموکراتیک نمود. او با تمام وجود ثابت کرد که می‌توان بدون آموزش رسمی، بدون پیروی از قوانین خشک و سنتی، و تنها با تکیه بر شهود، غریزه و عاطفه، آثاری بزرگ و ماندگار خلق کرد. پیام اصلی او این بود: طراحی گرافیک باید عاطفی، انسانی و قابل احساس باشد.

میراث او در این است که نشان داد «قوانین» طراحی برای شکسته شدن هستند و بهترین آثار، زمانی متولد می ‌شوند که طراح، جرئت ریسک کردن و متفاوت بودن را داشته باشد. او طراحی گرافیک را از دستان سرد تکنیک‌ها و فرمول‌های ریاضی نجات داد و آن را به قلب و دستان انسان‌ها بازگرداند.

در عصر امروز که هوش مصنوعی و نرم‌افزارها بیشتر از طراحان تصمیم می‌گیرند، فلسفه کارسون یادآور اهمیت خدشه‌ ناپذیر عنصر انسانی در فرآیند خلاقیت است.

و در آخر

دیوید کارسون نه فقط یک طراح گرافیک، بلکه یک فرهنگ ‌ساز است که نشان داد چگونه می ‌توان از محدودیت‌ها فراتر رفت و آثاری خلق کرد که نه تنها دیده می ‌شوند، بلکه عمیقاً احساس می‌ گردند. او اثبات کرد که گاهی، ندانستن قوانین، بهترین استاد است و بزرگترین انقلاب‌ها از سوی کسانی رخ می ‌دهد که نمی‌دانند چرا «نباید» کاری را انجام دهند. در جهانی که به سرعت در حال دیجیتالی شدن است، کارسون همچنان یادآور این حقیقت است که بزرگترین قدرت طراحی، قدرت انتقال احساسات انسانی است.

منابع : +++

همچنین بخوانید : بیوگرافی و تحلیل آثار میلتون گلیزر

پست های مرتبط

ارسال دیدگاه برای %s